با شادباش باش گفتن نوروز باستانی که نشانهٔ دمیدن زندگی نوین در کالبد خفتهٔ زمستانی است و با آرزوی تندرستی و شادکامی برای همهٔ هم میهنان؛ من (کژدم) این افتخار را دارم که بیانیهٔ اعلام موجودیت گروه «پیشگامان کاویانی فرخوان انجمن پادشاهی ایران» را در این وبلاگ منتشر نمایم. یاران کاویانی پیشگامان به زودی وبسایت رسمی خود را خواهند داشت و تا آن زمان بیانیه های رسمی این یاران در وبلاگ کژدم منتشر خواهد گردید.
باشد که همراه با نوروز خجسته زندگی دوباره در یخبندان زمستان سیاسی سرزمینمان دمیده شود.
کژدم
بیانیهٔ
رسمی اعلام موجودیت «پیشگامان کاویانی فراخوان انجمن پادشاهی ایران»
پیشگفتار
اکنون ۳۴ سال از فاجعهٔ ۵۷ و
برقراری حاکمیت تازی پرستان اسلامی بر سرزمین ایران میگذرد و آنچه که به نام
گروههای اپوزیسیون نامیده میشوند؛ هنوز نتوانسته اند برنامه ای فراگیر و قابل لمس
به عنوان یک برنامهٔ آلترناتیو در برابر حاکمیت کنونی تهیه و تدوین نموده و
سازمانهای اجرایی نمودن آن برنامه ها را بوجود آورند. لذا بسیاری از پرسشهای
بنیادی هم درعرصهٔ نظری و هم در عرصهٔ عملی شدن یک حاکمیت دموکراتیک و ایجاد وحدت
ملی بی پاسخ مانده اند؛ هرچند که مدعیان مبارزه با ساده سازی مسائل مهم و گرفتار
شدن در خود فریبی و عوام فریبی مفرط؛ تلاشی بی وقفه برای به کرسی نشاندن افکار کلیشه
ای خویش مینمایند؛ اما برخلاف انتظار آنها هنوز اکثریت بزرگی از مردم ایران خریدار
این اندیشه ها نبوده اند و تمامی تلاشهای نیروهای اپوزیسیون از مرز تلاشهایی هم
سنگ با مبارزات انتخاباتی فراتر نرفته است
و هرگز از سوی مردم به عنوان یک نیروی آلترناتیو پذیرفته نشده اند و اگر نظریه
پردازیهای کلیشه ای و مبارزات میدانی عاریه ای به همین منوال پیش بروند؛ هیچگاه
پذیرفته نخواهند شد. جمهوریخواهان سخنی بیش از مثال زدن جمهوریهای پیشرفتهٔ
اروپایی و آمریکا و مدینهٔ فاضله نامیدن آنها برای گفتن ندارند و سلطنت طلبان نیز
به همین درد گرفتارند و در مناظرات و بحثهای کثیرالانتشار خود تنها به بر شمردن
مزایای کشورهای سلطنتی اروپایی بسنده میکنند و آنچه که در این گفتارها همیشه غایب
بوده است تجزیه و تحلیل ساختارهای سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی و مدنی جوامعی است که
به عنوان مدینهٔ فاضله به مردم ایران نمایانده میشوند. آنچه که همیشه غایب بوده؛ عدم
بررسی و تجزیه و تحلیل روند تاریخی دگردیسی در جوامع غربی و عدم بازگشایی تحلیلی
تاریخ ایران باستان در پیش و بعد از اسلام و نهایتاً عدم بازگشایی تحولات ایران
بعد از به روی کار آمدن سلسلهٔ ننگین صفوی و حاکمیت فرهنگ تازی پرستی شیعی مسلک و
ناسیونالیسم شیعی بوده است و غایب بودن چنین مسائلی در گفتمانهای سیاسی مربوط به
سرزمین ایران هستند که نه تنها تمامی گفتارها را از محتوای ساختار تاریخی اش تهی
میسازند؛ بلکه آینده ای کلیشه ای و تهی از محتوای ایرانی را پیشنهاد میکنند که چون
از دل بر نمی آید؛ بر دل هم نمینشیند. از سوی دیگر بوجود آمدن ناسیونالیسم کور و
ظاهراً میهن پرستانهٔ پان ایرانیستی صفوی و مقدس انگاری تمامی پادشاهان و شیوه های
حکومتی پیش از اسلام و عدم برخورد نقادانه با آن سیستمهای حکومتی و رابطهٔ آنها با
ساختار اقتصادی و اجتماعی در دوره های خاص خود و از سوی دیگرآویختن به آلترناتیو سازیهای فرهنگی
برمبنای آیین زرتشتی؛ چنان ملغمه ای را بوجود آورده است که مبنای آن نه بر اساس
خردگرایی ایرانی و ریشه ای ترین آیین نیاکانی ما یعنی پندار نیک-گفتارنیک-کردار
نیک؛ بلکه بر تعصبات کوری بنا شده است که نتیجهٔ برخورد کور انعکاسی با فرهنگ تازی
پرستانهٔ حاکم است؛ اینچنین ملغمه ای نه تنها از دادن پاسخهای منطقی و ملموس به
نسل جدید ایران برای ساختن ایرانی نوین ناتوان مانده بلکه توانایی تولید اندیشه را
در گفتمان های سیاسی و فرهنگی با تابو سازیهای ظاهراً ناسیونالیستی از میان برده و
مدعیان رهبری اپوزیسیون را به عده ای «نا فرهیخته» و غیر قابل اعتماد تبدیل نموده
است.
ایرانیان نیز مانند سایر ملل
آیین هایی خردمندانه و بیخردانه داشته اند. پرسش این است که چرا باید به جای دشمنی
خردمندانه با آیین تباهی تازیان؛ حتی آیینهای نابخردانهٔ نیاکانی مان را دستاویز
قرار دهیم؟ مگر تازینامه و آیین تباهی تازیان خود گویای پلیدیها و زشتیها و غیر
انسانی بودن خود نیست؟ چگونه میتوان به تقسیم بندی اجتماعی اقتصادی هندویی (کاستها
و طبقات) و حاکمیت طبقهٔ انگلی مغ ها که ساسانیان مخترعش بودند افتخار کرد؟ چگونه
میتوان به ویرانی وحشتناک آثار اشکانیان که توسط ساسانیان انجام گرفت افتخار نمود؟
مگر در آیینهای نیاکانی ما اندیشه های نیک و خردمندانه کم هستند؟ ایران در دورهٔ
ساسانیان؛ حاکمیت مغ ها را که یکی از نا بخردانه ترین آیین های نیاکانی ماست را
تجربه کردند و با ظهور سلسلهٔ ننگین صفوی این آیین به شکل شیعی آن بازتولید شد و
این در حالی است که آیین نیاکانی دیگری نیز در تاریخ ایرانیان وجود داشته است که
این دار و دستهٔ انگلی (روحانیت) را از بودن در میان مردم و فریب آنها برای سربازگیری
و رسیدن به قدرت بر حذر میداشت و آنها را به زندگی در کوهها دعوت مینمود (سکولاریسم
واقعی). در آیینهای نیاکانی ایران هم «انتخاب پادشاه» و هم «موروثی بودن پادشاهی»
را به یکجا داریم؛ اما میدانیم که هر پادشاهی که منتخب مردم بوده است؛ فرهیخته
ترین و نیک اندیش ترین و عادل ترین فرزند ایران در زمان خویش بوده است که با
فراخوان و تشکیل انجمن پادشاهی انتخاب شده بوده است؛ در حالی که پادشاهانی که بر
اساس وراثت بر تخت نشسته اند همیشه منشاء خیر و برکت برای این سرزمین نبوده اند و
از سوی دیگر آیین وراثت در پادشاهی منشاء بسیاری از بحرانهای درونی در خانواده های
پادشاهی بوده است که متاسفانه به جای درک این واقعیت که موروثی بودن پادشاهی یک
امر بحران ساز بوده است؛ متفکرین تاریخ
شناس ما به دنبال این هستند که در این بحرانها حق با چه کسی بوده است؛ در حالی که
آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد علت اصلی بوجود آمدن این بحرانهاست که بیش از هر
چیز ریشه در «پادشاهی موروثی» داشته است. پادشاهی موروثی به همان اندازه مسخره و
نابخردانه است که به عنوان مثال؛ بعد از مرگ انشتین فرزند ۱۵ سالهٔ او را به ریاست
آکادمی علوم آمریکا بگمارند. آیا باید بهترین ها را برگزینیم و یا بر اساس تعصب
کورکورانه؛ هر دو آیین را پاس بداریم؟ اگر مطالعه و اندیشیدن و گزیدن را به سویی نهیم؛
چاره ای جز کلیشه سازی بی محتوا و نابخردانه در پیش رویمان نخواهد ماند و باید خود
را برای تکرار مکرر شکستها و بوجود آمدن بحرانهای بعدی آماده سازیم. روشنفکران
سدهٔ اخیر ایران هرگز دارای اندیشهٔ بومی نبوده اند؛ یا به دامن تازی پرستی صفوی و
یا به دامن کلیشه برداری از اندیشه های غرب افتاده اند. گویی که همه چیز بر سر
سفرهٔ دانش بشری آماده و چیده شده است و تنها باید دور آن سفره نشست و احترام
میزبان را پاس داشت و سخنی تازه بر زبان نیاورد.
انجمن پادشاهی چیست؟
در عصر نوین؛ این نام خوشاهنگ
ایرانی توسط استاد فرود فولادوند گوشهای ایرانیان را نواخت؛ این بزرگمرد تاریخ
معاصر ایران؛ نخستین کسی بود که با برقرار کردن رابطه با طیفهای بسیار گستردهٔ
مردم ایران؛ از روستائیان تا شهر نشینها؛ اندیشه های آیین تباهی را که تا آنزمان
به عنوان «مقدسات مردم» و «باورهای دینی مردم» از گزند تیغ تیز انتقاد گریخته بود؛
به کمند توانای «بازگشایی تازینامه» انداخت و تقدس دروغین و پیکر متعفن این آیین
ننگین را که همهٔ تباهکاریها را به عنوان فرامین خدا مشروع نموده است؛ با تیغ تیز
انتقاد سر برید و این یک نقطهٔ عطف مهم در دگردیسی فرهنگ حاکم ابتذال تازی
پرستانهٔ مبتنی بر پذیرش سلطهٔ تازیان به بازگشت به هویت ملی و گشوده شدن راه
بازگشایی آیینهای نیاکانی به شمار می آید. اما این پیام استاد هنوز به نیکی دریافت
نشده است. ذهن تربیت شدهٔ ۱۴۰۰ سالهٔ ایرانیان به عنوان «ایمان آورندگان» بسیاری
از ایرانیان را از منجلاب «تازی پرستی کورکورانه» به باتلاق «نیاکان پرستی
کورکورانه» کشانیده است و اندیشه های پان ایرانیستی برگرفته از افکار ظاهراً
ناسیونالیستی سلسلهٔ ننگین صفوی که تا پایان عصر سلطنت خاندان پهلوی به عنوان تنها
راه میهن پرستی ارائه میشد؛ در این کج اندیشی نقشی به سزا داشته است. اکنون زمان
آن رسیده است که «ناسیونالیسم ایرانی» مبتنی بر «سرزمین و مردم»؛ به جای «سرزمین
به مفهوم خاک و چهارچوب ارضی» بنشیند تا بتوان به «وحدت ملی» که آرزوی رویایی همهٔ
ایرانیان است؛ به شیوه ای ایرانی جامهٔ عمل پوشاند و به فرهنگ غالب ایرانی تبدیل
نمود.
استاد فرود فولادوند؛ در برهه ای
از تاریخ ایران قرار داشت که سلطنت خاندان پهلوی به انتهای راه رسیده و حاکمیت
تازی پرستان به رهبری خمینی گجستک و پشتیبانی دشمنان سوگند خوردهٔ ایران برقرار
شده و آنچه که در آخرین روزهای حکومت خاندان سلطنتی پهلوی به نام «شورای سلطنت»
تشکیل شده بود و ریاست آنرا بانو فرح پهلوی بر عهده داشت؛ به یاس سیاسی دچار
گردیده و اثری از فعالیت سیاسی «شورای سلطنت» دیده نمی شد و سپس آقای رضا پهلوی
نیز از سوگند خویش برای گرفتن تخت و تاج اظهار پشیمانی نموده و استاد فرود
فولادوند پس از ۲۲ سال تلاش پیگیر برای قانع کردن خاندان سلطنت پهلوی؛ از کار آمدی
این خاندان مایوش میشوند و برای زنده نگاه داشتن «شورای سلطنت»؛ با مزین کردن این
نام عربی به نام ایرانی «انجمن پادشاهی ایران» تلاش نوینی را آغاز مینمایند.
گروه سیاسی که استاد فرود
فولادوند با جمعی از افراد ایرانیار و هم فکرخویش به نام «انجمن پادشاهی ایران»
تشکیل داده بودند؛ در تعریف ضرورت وجودی خود دو مسئله را مطرح مینمود. نخست اینکه:
«انجمن پادشاهی ایران تشکلی است که در
نبود پادشاه وظایف او را بر عهده دارد». دوم اینکه: «انجمن پادشاهی ایران وظیفهٔ
سرنگونی رژیم انیران اسلامی و انتخاب پادشاه آیندهٔ ایران؛ از میان بهترین فرزندان
آریابوم را بر عهده دارد.» لذا آنچه که از طرف استاد فرود فولادوند به نام «انجمن
پادشاهی ایران» معرفی میشود؛ بنا بر تعریفِ نخستِ ضرورتِ وجودی خویش تنها مترادف
فارسی نام «شورای سلطنت» بوده و هیچ سنخیتی با «انجمن پادشاهی نیاکانی» نداشته است
و همچنین بنا بر تعریفِ دوم ضرورتِ وجودی خویش تنها میتوانست در حد یکی از
«انجمنهای کاویانی» مطرح باشد که برای «تشکیل انجمن پادشاهی ایران» به شیوهٔ نیاکانی
مبارزه میکند.
در گام بعدی چنین مینماید که
استاد فرود فولادوند اندیشهٔ سلطنت طلبانه را به سویی نهاده و با تدوین «آیین ریشه
ای»؛ روند دگردیسی از اندیشه های سلطنت طلبانه؛ به سوی نهاد پادشاهی مبتنی بر آیین
نیاکانی شکل میگیرد. اما همچنان دو گام دیگر نیز برای کامل شدن این دگردیسی آرمانی
در پیش روی ایشان قرار داشت؛ نخست پذیرش آیین «فراخوان انجمن پادشاهی به شیوهٔ
نیاکانی» برای انتخاب پادشاه و دوم سازماندهی نهادهای کاویانی برای مبارزات گسترده
با حاکمیت آیین تباهی بودکه متاسفانه استاد فرود فولادوند در این مرحله از روند
تکاملی اندیشه هایشان بازماندند و جمعی از یاران ایرانیار خویش را همچنان به عنوان
«انجمن پادشاهی ایران» قلمداد نمودند که در مقایسه با آیین نیکانی میتوان آنرا
«انجمنی خود خوانده» نامید و یا گروهی همانند گروههای سیاسی دیگر که نامی بر خود
نهاده اند قلمداد نمود و نه بیشتر از آن. در رابطه با گام دوم نیز همین بس که بعد
از ناپدید شدن استاد؛ آن جنبش عظیم ناگهان از هم فرو پاشید و گروههای خودخواندهٔ
دیگری با به یدک کشیدن همان نام ظهور کردند که خود گویای ضعفهای عمیق ساختاری در
درک شیوه های مبارزاتی و سازماندهی بود. کافی است که تنها بدانیم که جنبشی که به
نام انجمن پادشاهی ایران و به رهبری استاد فرود فولادوند به وجود آمد؛ نه تحت
ضربات سنگین وزارت اطلاعات و نیروهای نظامی دشمن؛ بلکه تنها با رفتن استاد از هم
فرو پاشید!!؟ تا عمق فاجعه را بیشتر لمس کنیم.
بر اساس آیین نیاکانی «انجمن
پادشاهی» را سران و رهبران قبایل و عشایر و اقوام ایرانی تشکیل میدادند و وظیفهٔ
این انجمن انتخاب پادشاه از میان بهترین و شجاع ترین و فرهیخته و عادلترین فرزندان
ایران به عنوان پادشاه برای تشکیل اتحادیه ای بزرگ از ایرانیان بوده است و اینچنین
بود که اتحادیهٔ بزرگی از ایرانیان بوجود می آمد که پادشاه برگزیدهٔ آنها نماد
وحدت ملی اقوامی بود که او را بر میگزیدند و این شیوهٔ انتخاب ریشه در ساختار
اقتصادی اجتماعی آن دوران داشت که جوامع ایرانی بر اساس همخونی و زمین تعریف میشدند
(قبایل). اما در عصری که ما زندگی میکنیم بنابر ساختار اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی
کنونی ایران که برآیند عوامل بسیار زیادی است که شرح آن در این گفتار نمیگنجد؛
افرادی که باید به عنوان اعضای انجمن پادشاهی ایران برگزیده شوند؛ طبعاً به خاطر
زوال زندگی قبیله ای روسای قبایل نخواهند بود بلکه اعضای آن؛ رهبران قابل اعتمادِ گروههای
گوناگون اجتماعی خواهند بود که منافع مشترک و جایگاه اجتماعی؛اقتصادی؛سیاسی و
فرهنگی تعریف شدهٔ نوینی دارند. به عنوان مثال اگر در زمان انقلاب موسوم به مشروطیت؛
به جای آرمان «سلطنت مشروطه» اندیشهٔ به پا داشتن نهاد پادشاهی به شیوهٔ نیاکانی
مد نظر قرار میگرفت اعضای انجمن پادشاهی ایران افرادی همچون ستارخان و باقرخان و
سایر رهبران انقلاب میبودند و یا اگر رضاشاه بزرگ به جای اعلام «سلطنت خود
خوانده»؛ انجمن پادشاهی را به شیوهٔ نیاکانی فرا میخواند مردان و زنانی که هر کدام
استوانه های ملی بودند؛ پادشاه را انتخاب مینمودند و در نتیجه بسیاری از تنشهایی
که میان ایشان و سایر رهبران اقوام و عشایر ایرانی بوجود آمد و نه تنها بخش عظیمی
از توش و توان ملی را به بیراهه برد بلکه باعث ایجاد دشمنی ها و نفرتهای قومی و
برخی از فرهیختگان گردید؛ هرگز بوجود نمی آمد. در مورد فرزند ایشان محمد رضا پهلوی
نیز به همینگونه میتوانست باشد؛ که اگر توسط انجمن پادشاهی انتخاب میشدند ( و چه
بسا انتخاب نمی شدند)؛ به نماد وحدت ملی واقعی تبدیل میگردید و ما هرگز ماجرای
کودتای ۲۸ مرداد و فاجعهٔ ۵۷ و ۳۴ سال سیاه وننگین بعد از آنرا تجربه نمیکردیم.
اما واقعیت این است که هیچ یک از متاخرین را نمیتوان گناهکار شمرد؛ برای اینکه متاسفانه
۱۴۰۰ سال است که نهاد پادشاهی به فراموشی سپرده شده است و «سلطنت خودخوانده» را به
نام «نهاد پادشاهی» به مردم فروخته اند و این مسئله در فرهنگ سیاسی ایران؛ نهادینه
گردیده است.
در ایران نوین؛ انجمن پادشاهی
نهادی رسمی است که جلسات آن با فراخوان پادشاه و یا یک سوم اعضای آن تشکیل میشود.
اعضای انجمن پادشاهی دائمی نیستند و انتخاب کنندگان آنها میتوانند شخص دیگری را به
جای آنها برگزینند.
پادشاه کیست؟
در ایران نوین پادشاه از میان
بهترین زنان و مردان ایران انتخاب میشود.
پادشاه یعنی پدافند مردم؛ پادشاه
یعنی رهبر برگزیدهٔ اتحادیه های مشترک المنافع
مردم ایران برای بوجود آوردن اتحادیه ای بزرگتر؛ و بدین سان
است که پادشاه نماد وحدت ملی میگردد. پادشاه قدرت خویش را مدیون ارتش و وزارت
اطلاعات و دستگاههای امنیتی نیست؛ بلکه مدیون مردمی است که او را به عنوان پافند
خود انتخاب میکنند و تمامی نهادهای نظامی و امنیتی برای پاسداری از منافع ملی و
گروهی و فردی مردم بوجود می آیند و نه برای گرفتن بیعت اجباری برای رهبران خود
خوانده و این امر مهمترین نکته ای است که فرق «پادشاه» و «سلطان» را بیان میکند.
با این تعریف علی خامنه ای به
عنوان فردی که از طرف گروه بسیار کوچکی از مردم که اعضای یک سندیکای انگلی مطلق صنفی
به نام «دستگاه روحانیت» و به ضرب تحمیق و چوب و چماق و تکفیر و شکنجه و اعدام بر
مردم ایران تحمیل شده است یک سلطان است و
هیچ فرقی با سلاطین دیگر از نظر چگونگی رسیدن به حاکمیت و ماندن بر اریکهٔ قدرت
ندارد.
در ایران باستان؛ اقتصادی به نام
اقتصاد ملی به مفهوم کنونی آن وجود نداشت. اگر اقتصاد ملی امروزی به عنوان بخشی از
اقتصاد بین المللی تعریف میشود؛ در ایران باستان؛ اقتصاد بر اساس «زمین» تعریف
میشد و وجه غالب اقتصاد را کشاورزی و رمه داری تشکیل میداد و از این روی اتحادیه
های مردمی که به صورت اقوام و قبایل شکل میگرفتند بر دو اصل «زمین» و «همخونی»
استوار بودند. در دنیای کنونی این دو اصل با اینکه به نوبهٔ خود متحول شده اند؛
اما همچنان پایدار مانده اند؛ اما اصول دیگری نیز به خاطر پیشرفت کاربردی علوم که
آنرا به نام تکنولوژی میشناسیم؛ باعث به وجود آمدن اقتصادی نوین و بسیار پیچیدهٔ
بین المللی و ظهور طبقات و گروههای گوناگون اجتماعی شده است که مفهوم اتحادیه ها
را تغییر داده است. لذا کسی که در ایران باستان به عنوان پادشاه انتخاب میگردید
نیز مانند سایر رهبران قبایل با مشورتهای انجمنی و مشاوره با رهبران قبایل دست به
تصمیم گیریهای کلان میزد زیرا به تبع اقتصاد بسیار ساده و به طبع آن صورتبندی
سادهٔ اجتماعی؛ علوم سیاسی و نظامی نیز به پیچیدگی امروزین نبودند. بنابر این امروز به خاطر گستردگی و
پیچیدگی روابط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و روابط بین المللی؛ پادشاه نمیتواند در
رابطه با استراتژیهای کلان اقتصادی و سیاسی و بین المللی به تنهایی تصمیم بگیرد.
به معنایی دیگر به خاطر گستردگی و پیچیدگی روابط ؛حوزه های تخصصی گوناگون مطالعاتی
بوجود آمده اند که نه تنها هدایت آنها از عهدهٔ تواناییهای یک فرد خارج است؛ بلکه
سپردن تمامی این وظایف بر گردهٔ یک شخص؛ به طور طبیعی حیطهٔ اختیارات و قدرت او را
نیز گسترش داده و با توجه به مادام العمر بودن این مقام؛ در حقیقت به بازتولید
قدرت متمرکز و مطلقه خواهد انجامید. لذا پادشاه در تعریف نوینی که ما از آن داریم؛
تنها به عنوان «پدافند مردم» انجام وظیفه میکند و حیطهٔ حقوق و اختیارات و قدرت
پادشاه نیز متناسب با حوزه های وظایف او تعریف میشوند.
نهاد پادشاهی متشکل از چند
وزارتخانه و سازمانهای جانبی آنهاست که برای رسیدن به سه هدف اساسی تشکیل میشوند:
۱- پدافند حقوق بنیادی شهروندی
که عبارتند از:
الف: داشتن مسکن رایگان برای
همهٔ خانواده های ایرانی.
ب: خدمات ضروی پزشکی رایگان برای
تمامی ایرانیان.
پ: آموزش رایگان برای تمامی
ایرانیان.
ت: بازرسی کل نهاد پادشاهی برای
نظارت بر حسن انجام کار در تمامی نهادهای اجرایی و مبارزه با فساد اداری و اقتصادی
در تمامی نهادهای دولتی و خصوصی.
۲- تلاش برای شکوفایی فرهنگی
تمامی اقوام ایرانی برای تحکیم وحدت ملی که عبارتند از:
الف: تلاش مستقل نهاد پادشاهی
برای گسترش فرهنگ ایرانی که شامل تمامی فرهنگهای اقوام گوناگون ایرانیست.
ب: یاری و همکاری تنگاتنگ با
حکومتهای منطقه ای برای پیشرفت زبان و فرهنگ هر منطقه.
۳- نظارت و بازرسی بر تمامی
نهادهای مالی و صنعتی؛ برای خشکانیدن ریشه های فساد مالی و اداری؛ از طریق سازمان
بازرسی شاهنشاهی.
حقوق نهاد پادشاهی:
۱- نهاد پادشاهی حق مخالفت با
لایحه های قانونی مطرح شده در پارلمانهای منطقه ای و یا پارلمان فدرال؛ که منجر به
بازتولید فقر و یا لغو حقوق شهروندی چه به صورت ناگهانی و یا گام به گام گردد را
دارد و میتواند چنین لوایحی را برای پدافند از حقوق مردم به دادگاه قانون اساسی
بکشاند.
۲- نهاد پادشاهی حق مخالفت با
قراردادهای بین المللی که منافع ملی را فدای منافع احزاب و گروههای مالی و صنعتی
میکنند؛ را دارد و میتواند این مخالفت را از طریق دادگاه قانون اساسی و در صورت
لزوم با فرخوان به رفراندوم اعمال نماید.
۳- نهاد پادشاهی حق دارد که
لایحهٔ بودجهٔ مورد نیاز سالانهٔ خود را تقدیم مجلس نموده و از آن دفاع نماید.
محدودیتهای نهاد پادشاهی:
۱- نهاد پادشاهی یک نهاد سیاسی
نیست و تصمیمات سیاسی را تنها از منظر نظر «پدافند از حقوق مردم» مورد مطالعه قرار
میدهد.
۲- اعضای نهاد پادشاهی اعم از
شخص پادشاه و وزیران مشاور پادشاه و اعضای خانوادهٔ آنها حق داشتن موسسات اقتصادی
و یا سرمایه گذاری و خرید سهام در درون میهن و یا کشورهای خارجی و یا شرکتهای بین
المللی و یا داشتن هیچگونه حساب بانکی در درون و برون میهن به غیر از یک حساب
بانکی اداری را ندارند.
۳- سایر نهادهای بازرسی و
نهادهای خبرنگاری حق دارند که هرگونه فعالیت اقتصادی مشکوک وابستگان اعضای نهاد
پادشاهی را پیگیری نموده و مستند ساخته و به دادگاه ارائه دهند.
۴- نهاد پادشاهی حق صدور فرمان
به مجلس و یا ارتش و نهادهای امنیتی و دستگاه قضایی را ندارد.
۵- نهاد پادشاهی موظف است تا
گزارش سالانهٔ فعالیتهای خود اعم از پیروزیها و شکستها را تقدیم مجلس نماید.
۶- نهاد پادشاهی حق مقاومت در
برابر سازمانهای بازسی مجلس را ندارد.
۷- پادشاه در صورت نشاندادن مکرر
ناتوانی در انجام وظایف خود؛ اعم از اعمال تبعیض و یا حیف و میل بی نتیجهٔ بودجهٔ نهاد پادشاهی؛ با
تقاضای دو سوم از اعضای انجمن پادشاهی در معرض عزل شدن قرار گرفته و سپس با
رفراندوم سراسری از مقام خود معزول میشود.
۸- پادشاه حق دارد در برابر
ادعاها و اتهامات در تریبونهای ملی از خود دفاع نماید؛ اما حق مقاومت در برابر
خواستهٔ انجمن پادشاهی و آرای مردم برای عزل خویش را ندارد؛ زیرا همانگونه که
انتخاب پادشاه به عنوان نماد وحدت ملی شمرده میشود؛ عزل پادشاه نیز نماد اراده
و وحدت ملی قلمداد میگردد.
برگزیده شدن به
عنوان پادشاه بزرگترین افتخار ملی است که نصیب یک ایرانی میشود
و عزل شدن از این مقام بزرگترین ننگ ملی است
که میتواند نصیب یک پادشاه گردد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«پیشگامان کاویانی فراخوان انجمن پادشاهی ایران»
ما به عنوان گروهی بسیار کوچک از
فرزندان ایران گرد هم آمده ایم تا با آغاز راهی نو برای برون رفت از بن بست سیاسی
که پس از شکست استراتژیک آخرین پادشاه
موروثی ساسانی؛ بیش از ۱۴۰۰ سال است که گریبانگیر نخبگان؛ فرهیختگان؛ سرداران و دلاوران
این سرزمین گردیده است تلاش نماییم. پیروزی ایرانیان نه با سرنگونی رژیم اسلامی
حاکم بر ایران؛ بلکه با بنیانگذاری ایرانی نوین بر اساس خردمندانه ترین و عادلانه
ترین قوانین اجتماعی و اقتصادی و مدنی جشن گرفته خواهد شد. جشن پیروزی ایرانیان
زمانی برگزار خواهد شد که بتوانیم ایرانی آباد و حاکمیتی مردمی و پایدار را بنیان
نهیم؛ و گرنه در این ۱۴۰۰ سال بسیاری پیروز و سپس شکست خورده اند؛ زیرا همیشه نطفه
های علل شکست پیشینیان را با خود حمل میکرده اند و هرگز به دلایل شکست پیشینیان
نیندیشیدند و سرمست جام پیروزی ادواری خویش شدند.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که
تمامی آنچه که توسط سازمانها؛ احزاب؛ محافل و گروههای سیاسی با هدف بهروزی ایران و
ایرانیان انجام گرفته است؛ مورد بازنگری ژرف و انتقاد بیرحمانه و به دور از تعصبات
گروهی و سازمانی قرار گیرد. ما ایمان داریم که بسیاری از زنان و مردان مبارزی که
برای آینده ای دموکراتیک بر پایهٔ رفاه ملی و پیشرفت اقتصادی و سیاسی و مدنی مردم ایران پای در راه مبارزه نهاده و تا کنون
هیچ ثمری از تمامی تلاشها و مبارزات خود ندیده اند؛ تشنهٔ بازنگری صادقانهٔ راه طی
شده هستند.
این نخستین پلهٔ رشد و تعالی
سیاسی است که میتواند جنبش دموکراسی خواهی را از درون بسازد. آنکه درونش تهی است
نمیتواند لبریز شود و نخستین گام برای لبریز شدن؛ پر شدن درون است. شاید بتوان با
تبلیغات رنگین و پر رنگ و لعاب و پر سر و صدا؛ عده ای را برای چند روزی فریب داد و
آنها را به سراب رهنمون شد؛ اما نمیتوان همگان را برای همیشه فریب داد. شاید بتوان
برای مدتی از کلماتی زیبا؛ اما تهی شده از محتوای درونی آن خود را مبارز معرفی
نمود؛ اما این چنین گروهها و سازمانها و محافلی باید بدانند که فریب و دروغ و نیرنگ؛
دیری نخواهد پایید و حتی اگر به حکومت برسند؛ آینده ای بهتر از حاکمان شیعهٔ عراق
و رژیم انیران اسلامی کنونی حاکم بر ایران نخواهند داشت و همه روزه باید با
بحرانهای اقتصادی؛ اجتماعی و سیاسی دست و پنجه نرم کنند.
آنچه که در پیشگفتار این بیانیه
به آن اشاره ای کوتاه شده است؛ بخشی از مرامنامهٔ سیاسی ماست و در آینده ای بسیار
نزدیک متن کامل مرامنامهٔ سیاسی گروه «پیشگامان کاویانی فراخوان انجمن پادشاهی ایران»
به اطلاع تمامی هم میهنان و مبارزان خواهد رسید.
پیش
به سوی ایجاد اتحادیهٔ میهنی
پیش
به سوی فراخوان انجمن پادشاهی ایران
پیشگامان
کاویانی فراخوان انجمن پادشاهی ایران
بیانیهٔ شماره (۱)
پیشگامان کاویانی فراخوان
انجمن پادشاهی ایران