در بخش دهم تلاش نمودم که موضوع « طراحی عملیات نظامی» را مورد بحث قرار دهم. اما امروز میخواهم موضوع را اندکی توسعه داده تا ذهنهایی را که وقتی با کلمهٔ « عملیات» روبرو میشوند به طور خودکار روی عملیات نظامی و یا اطلاعاتی امنیتی؛ میروند را از این تنگنا خارج سازم.
نگاهی نو به طراحی عملیات
شاید تا به حال به این مسئله فکر نکرده باشیم که از گرفتن ناخن و اصلاح موی سر وغذا خوردن ؛ تا براه انداختن لابراتوارهای پیشرفته و اختراعات حتی سخنرانیها و نوشتن مقاله ها و کتابها و فعالیتهای سیاسی....... همگی را به عنوان اعمال فردی و یا گروهی از این دیدگاه که نوعی از « عملیات» هستند نگاه کنیم و برخی از آنها چنان ساده به نظر می آیند که هیچگاه آنچه که از نظر علمی و فنی و فکری در پشت آنها نهفته است؛ توجه کسی را جلب نمیکند. بسیاری از این اعمال به صورت سنتی آموزش داده میشوند و آموزش بیننده ( چه کودکان و چه بزرگسالان) هرگز دربارهٔ آنها فکر نمیکنند. به همین گونه است که بسیاری از عقاید نیز تبلیغ و منتشر میشوند و بسیار طبیعی به نظر می آیند؛ آنها مانند کوه و دشت و رودخانه در کنار ما هستند و ما در میان آنها و با آنها بزرگ میشویم و بسیاری از مردمان در باره اش حتی فکر هم نمیکنند که چه نبردهای سنگینی و چه کشتارهای وحشتناکی در پشت پردهٔ آنچه که در پیرامون و چه بسا درونمان هست؛ خوابیده است. بدون اینکه ما به این امر توجه کنیم که تبلیغ یک اندیشه نوعی « عملیات» است و اهداف خاصی را دنبال میکند و به همین خاطر نمیتوان از آن به عنوان یک «حرکت کور» نام برد و مبلغین آن اندیشه و یا آیین در طول سالیان دراز با استفاده از دانش تجربی دیگرانی که در آن کار تبحر پیدا کرده اند؛ کار خود را به صورت « طرح عملیاتی» بسیار پیچیده ای در آورده اند. زمانی که میشنویم « باید به عقاید مردم احترام گذاشت» ؛ به سادگی چنین به نظر می آید که جملهٔ بسیار زیبایی است؛ در حالی که این جمله؛ یکی از منابع استراتژیک دفاع از عقاید حاکم است و به عمد طراحی شده است تا همه را به خود سانسوری بکشاند.
این نوع از نگرش به آنچه که در اطرافمان میگذرد و یا به آنچه که خودمان انجام میدهیم دریچه ای نو برای نگرشی از نوعی دیگر را که من آنرا « منطق ریاضی کاربردی» مینامم را در ذهن ما نهادینه میسازد و طبعاً از حالت « موالی گری» که همانا تسلیم شدن به آنچیزهاییست که به عنوان « باید اینطوری باشد» های سنتی که در ذهن ما گنجانیده شده و به صورت «منابع قدرت سنّت» در آمده اند؛ ما را در دایرهٔ بستهٔ «نگاه سنتی» نگاه داشته و پویایی را در ما کشته است؛ بیرون خواهد آورد. با نهادینه شدن مکانیسم « اندیشه و سپس پذیرش» به جای مکانیسم « پذیرش و سپس توجیه» نسل حاضر را میتوان به « خردگرایی» عادت داد تا نسلهای بعدی را بتوان به مردمانی « نقاد» تبدیل نمود و شاهد ثمرهٔ گستردهٔ این نوع از تفکر بود؛ و این کار به نوبهٔ خود یک « طرح عملیاتی» پیچیده تر و گسترده تری میخواهد که نیاز به نیاز به زنان و مردانی از جنس الماس دارد. اکنون بعد از ذکر مقدمه به چند مثال روی می آورم. این مثالها دیگر چیزی نیستند که بوجود آنها در اطرافمان عادت کرده و وجود آنها را بدون هیچ سوالی پذیرفته باشیم. بلکه از آن نوع رفتارهای انسانی هستند که باید شکلی از « آفرینندگی» را در آنها بکار برد. هرچند که بازهم مطمئن نیستم که ذهنهایی که به « خرد گرایی» عادت نکرده اند چگونه خواهند توانست از عهدهٔ « سیال بودن» قضایا بر آیند. به هر حال با مثالهای زیرین آغاز میکنم :
تظاهرات و راهپیمایی
تظاهرات و راهپیماییها را میتوان به سه نوع تعریف نمود :
۱- تظاهرات و راهپیمایی خود جوش.
۲- تظاهرات و راهپیمایی با فراخوان.
۳- تظاهرات و راهپیمایی سازمان یافته.
تظاهرات و راهپیمایی خودجوش:
در تظاهرات خودجوش معمولاً زمان و مکان مشخصی دیده نمیشود و بسیار ناگهانی اتفاق می افتد. اندیشه ای که در پشت آن نهفته است در حد خواسته هایی ساده و از نظر اقتصادی و سیاسی؛ نپخته و بسیار ابتدایی هستند. لذا از سازمان یافتگی آن نمیتوان سخن گفت ؛ زیرا سازمان یافتگی نشان از آگاهیهای بالاتری دارند. موضوعات گوناگون میتوانند موجبات چنین تظاهرات هایی را فراهم آورند. عناصر بالفعلی که در تظاهرات و راهپیماییهای خودجوش دیده میشوند عبارتند از:
الف : انگیزه : که علت انگیختگی را بیان میکند. مانند نداشتن امکاناتی که برای ادامهٔ حیات ضرورت دارند و رسیدن به نقطهٔ غیر قابل تحمل در محرومیت.
ب: هدف: یعنی رسیدن به آنچه که خواستهٔ حرکت است و یا چیزی نزدیک به آن.
اینگونه از تظاهرات ها فاقد برنامهٔ مبارزاتی اعم از استراتژی و یا طراحی تاکتیکها هستند و معمولاً به طور مقطعی انجام میشوند و چه پیروز و چه شکست خورده؛ از میدان خارج میگردند. پرسش این است که آیا چنین جنبشهایی میتوانند به جنبشی فراگیر برای سرنگونی رژیم حاکم تبدیل شوند؟ پاسخ این است که اگر کل جامعه در حالتی انفجاری به سر میبربد و از سوی دیگر تشکلهای مناسبی برای سازماندهی اینگونه از جنبشها و گره زدن آنها با خواستهای سیاسی گردند؛ این پتانسیل را دارند که به جنبشی برای سرنگونی تبدیل گردند. اما داشتن پتانسیل و حتی رهبران نیز نمیتواند تضمین خوبی باشد؛ مگر آنکه استراتژی تدوین شده و سازماندهی متناسب با « استراتژی و اشکال مبارزاتی» نیز وجود داشته باشد. به عنوان مثال اگر عده ای از کارگران برای اضافه حقوق تجمع کنند و ناگهان یک پلاکارد با شعار « کارگران جهان متحد شوید» در میان تجمع بر افراشته شود؛ به معنی این است که یا کسی میخواهد خود نمایی کند و یا اینکه میخواهد این تجمع ساده را به یک « جنبش جهانی» تبدیل نماید. لذا آنقدر مسخره و بی محتوا مینماید که کارگران چه بسا از ترس متهم شدن به افکار و اهداف کمونیستی؛ از خیر اضافه حقوق بگذرند و دست از پا درازتر به خانه ها و یا به سر کار بازگردند. در زمان پادشاه آریامهر سازمان چریکهای فدایی خلق نظری را مطرح نموده بود که بر اساس آن چریکهای فدایی به صورت مسلحانه از اعتصابات کارگری دفاع نمایند؛ این نظریه تنها برای خودنمایی گروه مطرح شده بود و اگر عملی میشد؛ چه بسا به دست همان کارگران دستگیر میشدند و یا حد اقل مجبور به فرار میگشتند. بنابر این « ادبیات» گزینش شعارها نیز باید متناسب با خواسته ها و جو اجتماعی باشد. اینگونه از جنبشها به جز داشتن رهبری باید از مسیر های « تظاهرات با فرخوان» و « تظاهرات سازمان یافته» بگذرند تا بتوانند به جنبش سراسری تبدیل شده و یا به آن بپیوندند.
تظاهرات و راهپیمایی سازمان یافته :
در اینگونه از تظاهرات ها؛ دعوت کنندگان باید شعارهایی را تدوین کنند که توانایی جذب اقشار وسیعی از جامعه را داشته باشد. همچنین دعوت کنندگان باید بدانند که با در نظر گرفتن احتمالات در شیوهٔ برخورد رژیم حاکم؛ استراتژی احتمالی تظاهرات چه میتواند باشد؟ که بتواند با کمترین تلفات و کمترین زمان ممکن به هدف و یا اهداف تعیین شده رسید. اگر آنهایی که با فراخوان مردم را به تظاهرات و راهپیمایی در نقاط مشخصی فرا میخوانند؛ این امر را که احتمال سطوح برخورد رژیم با تظاهرکنندگان چه میتواند باشد؟ را پیش بینی کنند؛ با احتمال بسیار بالایی کنترل اوضاع را از دست خواهند داد و اگر این مسئله تکرار شود؛ تعداد تظاهر کنندگان رفته رفته کم خواهد شد. نتیجه اینکه با دادن بیشترین تلفات و هزینه ها و زمان؛ در میدان نبرد بدون هیچ دست آوردی شکست خواهند خورد.هزینه های پنهان اینگونه مبارزات بدون محاسبه؛ دلسردی مردم و بی اعتمادی آنها خواهد بود؛ که به سادگی قابل جبران نیست و میتواند سالهای سال؛ به عنوان یک زخم التیام نیافته همچنان باقی بماند.
نکاتی که در یک فراخوان باید به آنها توجه نمود از این قرارند:
۱- مردم انقلابیون حرفه ای نیستند و اگر بعد از مدتی؛ آثار پیشرفت در مبارزه را نبینند دلسرد خواهند شد. در حالی که نیروهای رژیم نیروهای سرکوب حرفه ای و سازمانیافته هستند و از این طریق امرار معاش میکنند و چه بسا برای سرکوب بیشتر ارتقاء درجه و پاداش نیز دریافت میکنند. در حالی که مردم باید کارشان را تعطیل کنند و به خیابانها بریزند.
۲- زمانی که فراخوانی صادر میشود؛ تنها برای مردم صادر نمیشود؛ بلکه به نیروهای سرکوب رژیم نیز گفته میشود که شما هم بیایید؛ در نتیجه مرکز و یا مراکز تظاهرات تبدیل به جبههٔ جنگ خیابانی میشوند. از یک طرف شناسایی منطقهٔ عملیاتی بسیار مهم است؛ و واقعیت این است که مردم معمولاً بر اساس یک شناخت بسیار معمولی که در حدّ شناسایی برای گشت و گذار است به منطقه میرسند. در حالی که نیروهای سرکوب رژیم؛ با داشتن نقشه های متعدد و سازماندهی نیروها و استقرار آنها و داشتن شبکهٔ ارتباطی میتوانند تمامی اوضاع را در مرکز فرماندهی کنترل نمایند و دستورات لازم برای حمله و عقب نشینی و فرستادن نیروهای کمکی را کنترل نموده و پیشبینی های لازم را انجام دهند. درحالی که مردم به صورت گروههای سازمان نیافته و آموزش ندیده به صورتی بی هدف میجنگند. لذا نیروی پیروز در میدان نبرد؛ از همان آغاز مشخص است. مهم نیست که شما چه تعدادی از نفرات را دارید؟ بلکه مهم این است که آیا این تعداد نفرات هدایت میشوند؟ آیا اهداف تعیین شده ای برای فتح کردن وجود دارند؟ آیا در صورت لزوم میتوان از سایر جبهه ها نیروهای کمکی و پشتیبانی را به مناطق دیگر فرستاد؟ آیا برای زخمیها فکری شده است؟ و مسائل مهم دیگری که هر دعوت کننده ای باید برای آنها پاسخی عملی داشته باشد و گرنه تظاهرات گسترده بر اساس یک فراخوان به یک حرکت « گلّه ای» تبدیل میشود و نتیجهٔ آن از همان آغاز رقم خورده است.
۳- تظاهرات سازمان یافته : متاسفانه در ایران اینگونه از تظاهرات هرگز وجود نداشته است مگر در سالهای ۵۸ و ۵۹ که از طرف سازمانهای مجاهدین و فدائیان ترتیب می یافتند ولی بیشتر جنبهٔ نمایش قدرت داشتند.؛ و هرگز از آن مرز فراتر نرفتند. لذا باید آنها را « تظاهرات سازمانیافته برای هیچ» نامگذاری نمود. یک تظاهرات سازمانیافته باید به سوالهای زیرین پاسخ داده باشد و گرنه همچنان با مدت زمانی بلندتر همچنان محکوم به شکست خواهد بود.
الف : تدارکات پیش از فراخوان برای تظاهرات که عبارتند از : تشکیل گروههای دامداد؛ تشکیل گروههای پشتیبانی؛ تشکیل گروههای ارتباطات و دیده بانی؛ تشکیل گروههای نجات؛ تشکیل گروههای خط شکن؛ تشکیل گروههای کمین؛تشکیل گروههای حفاظت از آسیب دیدگان در بیمارستانها و گروههای پشتیبانی عقب نشینی و آموزش و آشنا نمودن تمامی گروهها با نقشهٔ شهری در مناطق عملیاتی.
ب : تعیین مراکز علنی برای فراخوان عمومی و مراکز غیر علنی ( فراخوان درون سازمانی) و تشکیل گروههای تظاهرات کننده در مراکز غیر علنی برای کشاندن نیروهای سرکوب به مراکز اعلام نشده؛ تا نیروهای دشمن را از حالت سازمان یافتگی بیرون آورده و پراکنده سازند و تمامی طرحهای پیش بینی شدهٔ دشمن را خنثی نمایند. تشکیل گروههای کمین در مسیرهای مواصلاتی بین مراکزعلنی و غیر علنی تظاهرات برای درگیر شدن با نیروهای اعزامی دشمن و تار و مار آنها.
پ : تعیین اهدافی که باید فتح و تسخیر شوند و پیشبینی و تهیهٔ ابزار و ادوات لازم برای تسخیر این نقاط.
ت : تعیین نقاطی برای جاسازی ابزار لازم برای حمله و دفاع؛ در روز قبل از تظاهرات.
ث : تشکیل گروههایی که بدور از مناطق کانونی تظاهرات؛ به اهداف نرم و نیمه سخت حمله ور شوند. مانند انبارهای محصولات وارداتی عوامل رژیم و آتش زدن آنها. مغازه های بازاریانی که مزدوران رژیم به حساب می آیند و از پیش شناسایی شده اند و .....
با ترتیب دادن چنین تظاهراتهایی میتوان سطح مبارزه را بالا برده و ظرفیتهای دفاعی و تهاجمی دشمن را از هم گسیخت.
ج : پوشش تبلیغاتی وسیع و سازمانیافته برای به میدان کشانیدن اقشار بیشتری از مردم. نشان دادن و مطرح نمودن پیروزیهای به دست آمده بخش مهمی از مبارزه است.
چ : برگزار کنندگان تظاهرات سازمانیافته میدانند که تظاهرات نمیتواند یک شبه به اهداف خود برسد لذا باید خود را برای فرداهای دیگر آماده کنند. یکی از مسائلی که در این رابطه باید در نظر گرفت؛ کم کردن نیروهای عملیاتی دشمن برای بازداشتن آنها برای سرکوب تظاهرات در آینده میباشد. لذا آنچه که به عنوان یکی از نکات کلیدی باید در نظر گرفت؛ نه تنها دفع هجوم نیروهای سرکوب بلکه از دور خاج نمودن آنها برای مدتهای طولانی میباشد. داشتن این استراتژی و عملیاتی کردن آن؛ میتواند نیروهای دشمن را به سرعت تحلیل برده و توانایی نیروهای پیاده دشمن را در هم بشکند.
ح : سازماندهان تظاهرات سازمانیافته باید درک درستی از مراحل بعدی عکس العمل دشمن داشته باشند. هرزمان که دشمن نیروهای جدیدتری به میدان آورد. باید با بر رسی آن و آرایش جدید دریافت که سطح مبارزه چقدر تغییر نموده است؟ تا بتوان وارد فاز جدید شد و پیش از ورود به فاز جدید؛ سازماندهان باید به مرحلهٔ پیش رو بیندیشند و ضرورتها را تشخیص دهند و حرکت نمایند.
تظاهرات بر اساس فراخوان
من لزومی برای توضیح این گونه از تظاهراتها نمیبینم. زیرا در سال ۸۸ مردم ایران آنرا به عینیت دیدند و بی برنامگی عمدی رهبران قلابی و استفادهٔ ابزاری از آمال و آرزوهای مردم برای اهداف ناگفتهٔ خود بزرگترین استراتژی آنها بود. استراتژی معروفی که خاتمی بارها به زبان آورد : « فشار از پایین؛ چانه زنی در بالا» و هرگز فراتر از آن نرفتند و خونهای ریخته شده را به فاضلاب هدایت کردند. مردم را فراخواندند و دشمن را نیز فرا خواندند. دشمن سازمان یافته بود و مردم بی سازمان و بی سلاح؛ دشمن حرفه ای بود و مردم نبودند. اینگونه بود که مردم شکست خوردند و دشمن پیروز شد.
کژدم