خوانندگان گرامی
به خاطر وقفه ای که در نوشتن و انتشار پیش آمده بود؛ نوشتار زیرین؛ حالتی گزارش گونه با نگاهی به گذشته و حال و آینده دارد.
چندی است که شاهد سخنان گهربار «خامنه لی» و بنا بر فرهنگ سال ۵۷ «پیامهای تاریخی امام» هستیم. گاهی می فرمایند که پذیرش قطعنامهٔ پایان جنگ ۸ ساله نشانهٔ خرد ورزی رژیم در دورهٔ خمینی بود یعنی جام زهری در کار نبود و همه چیز «خرد ناب» بود؛ تفسیر قرآن نیز از همین نوع است؛ گاهی برای تطهیر «نایب برحقّ» به دنبال خورانندگان زهر هستند و گاهی سر کشیدن تغار مدفوع؛ خرد ورزی نامیده میشود تا باز هم «رهبران فرزانه» از کثافتکاریهایشان تطهیر شوند. الاغ فرزانه گاهی میگوید که «نوبت ما هم میرسد و مانند روسها شیر گاز را به روی اروپا می بندیم» (در حالی که گاز ایران را سوسمارخواران میفروشند و ایران وارد کنندهٔ گاز است و خرید گاز ایران از سبد اروپا خارج شده است) و گاهی میفرماید : قال آخرین ولی فقیه: «تحریمها حتی با به نتیجه رسیدن مذاکرات برداشته نخواهند شد» و گاهی عدهّ ای را هل میدهد که بگویند: «حالا که اینطوری شد؛ با پوتین و رهبر چین جفتگیری راهبردی میکنیم!!!!». امّا کسی به خود جراًت نمیدهد که از «روسپی پیر خرفت فرزانه» بپرسد:
آخه مادر قحبه .... اگه قرار است که هم مذاکره کنی و هم «قُنبل» کنی و هم پروژهٔ «امام حسن» راه بیندازی و نتیجه اش هم تنها و تنها «خونریزی مقعد» باشد؛ اقلاً بالا غیرتاً بیا و مثل خمینی خوک تبار بگو که «گُه زیادی» خورده ای.
امّا این اعتراف به تنهایی کافی نیست و باید شامل هر آنچه که بر سر ایران آورده اید نیز باشد. دار و دستهٔ «امام حسن بنفش» و در رأس آنها «اکبر بهرمانی» میگویند که ویرانیهای دولت احمدی نژاد بسیار سنگین تر از زخمهایی بود که ایران در جنگ ۸ ساله برداشت. باز هم کسی نیست که به این روسپی زاده بگوید: مگر تو مادرقحبه نبودی که فرمانده جنگ بودی؟ مگر راه قدس را از کربلا نمیگذراندی؟ مگر «آمیا بازی» کار تو نبود که تا کنون میلیاردها دلار برای لاپوشانی اش به هر کثافت آرژانتینی رشوه داده اید؟ در عوض عده ای مادرقحبهٔ نوین میخواهند بگویند که اکبر بهرمانی تنها راه برای گشودن مشکلات است این طرف هم که بیایی؛ جنگ مصدق و محمد رضا پهلوی هنوز ادامه دارد و ارائهٔ اسناد گرانبها برای «پیروزی مردگان» همچنان بازار گرمی دارد و متاسفانه عدهٔ بسیاری همچنان این مزخرف بافی ها را به عنوان «دانش سیاسی» قبول میکنند؛ میدانید چرا؟
پاسخ: برای اینکه یا نان خون آلودشان به ادامهٔ حیات این رژیم بسته است.... و یا ... جلق سیاسی را «عین میهن پرستی» میدانند.
به عنوان مثال همین کرم مستراح (احمدی نژاد رکن رابعی) زمانی که در «اردبیل» بود؛ ناگهان مسجدی پیدا شد که «امام زمان» در آن مشاهده گردید..... مسجدی که تمامی پنجره هایش را پرده گرفته بودند و با شعبده بازی «نور و سایه ها»؛ بسیاری از «آریایی نژادان باهوش شیعه مسلک صفوی» را برای دیدن معجزهٔ «هزارهٔ سوّم» آن هم در شهر «اردبیل» که زادگاه تمامی این کثافتکاریهاست (تشیع صفوی) کشاندند ... و اینچنین بود که «احمدی نژادی که نظراتش به پفیوز فرزانه بسیار نزدیک بود»؛ پلّه های ترقی را تا انتخابات دروغین ریاست جمهوری طی کرد و هم اکنون نیز برای خودش دفتر و دستک و سینه چاکانی دارد که همگی به دنبال پیدا کردن «رکن رابع» در کوچه ها هستند؛ به امید آنکه «رکن رابع» آنها را به یک جای ویژهٔ «مهدی موعود» (عج) وصل کند تا بتوانند «نی» بزنند.
همهٔ «مهدی بازیها» و «کوروش بازیها»؛ تنها و تنها برای انتقال مراکز اصلی اقتصادی به نیروهای نظامی - امنیتی بود و پس از آنکه کارشان با احمدی نژاد تمام شد؛ سیفون را کشیدند و احمدی نژاد رفت به جایی که از همانجا بیرون آمده بود و نقّ و نقّ های احمدی نژاد نیز از زمانی شکل جدی به خود گرفت که احساس کرد میخواهند سیفون را بکشند.
«صفوی نوین» بر اریکهٔ قدرت اقتصادی تکیه داد؛ تا کسی نتواند از آن «حساب خواهی» کند. امّا این بازی استراتژیک؛ هم در عرصهٔ داخلی و هم عرصهٔ بین المللی ضربات سنگینی را بر پیکر رژیم وارد آورد و ناقوس آغاز روند شکست استراتژیک رژیم به صدا در آمد و این روند همچنان ادامه دارد.
اکنون پس از سالها گرفتن خمس از محل فروش «مواد مخدر و کالاهای قاچاق»؛ روسپی فرزانه ناگهان دلش از اینهمه «کالاهای قاچاق» به درد آمده و سرگیجه گرفته است. این سرگیجه زاییدهٔ دو علت است:
۱- دلارهایی که نیاز شدید به آن دارند و اقتصاد دلّالی و قاچاقچیگری سپاه پاچاهارداران آنرا به هدر میدهد.
۲- عشوه و کرشمه و چشمک به غرب؛ به این مفهوم که میخواهند دست سپاه پاچاهارداران را اندکی از اقتصاد کوتاه کنند تا در صورت توافق هسته ای راه برای سرمایه گذاران غربی باز شود. زیرا با حضور ۷۰ درصدی اوباشان امنیتی - نظامی در اقتصاد ایران؛ کسی حاضر به سرمایه گذاری کلان در ایران نخواهد شد.
امّا این حرفهای رهبر فرزانه را باید مانند نمایش نوه های کاکل زری اش در نمازجمعه به حساب آورد و هیچگونه پشتوانهٔ عملی ندارند و در حدّ سرگیجه های آخرین ولی فقیه باقی خواهند ماند. زیرا اینگونه در آمدها بخشی از زیرساختهای رژیم هستند.
ماجرای «آمیا» مانند یک زخم التیام نیافته نه تنها دهان باز کرده است؛ بلکه میتواند به یک ضربهٔ بین المللی سنگین بر دار و دستهٔ بهرمانی که در پی رسیدن به حاکمیت؛ پس از مرگ رهبر فرزانه هستند؛ به حساب آید. قتل دادستان آرژانتینی توسط فردی به نام «عباس حقیقت جو» (احتمالاً نام مستعار) یعنی همان شخصی که در همسایگی دادستان در آن هتل زندگی میکرده و ظاهراً یکی از پناهندگان جدا شده از دایرهٔ اطلاعاتی - امنیتی رژیم اسلامی؛ و در واقع یک نیروی عملیاتی فعال در آرژانتین بوده است نه تنها ماجرا را به نفع رژیم تغییر نخواهد داد؛ بلکه میتواند آتش زیر خاکستر را شعله ورتر نماید. بخشی از دلارهایی که طبق گفتهٔ عناصر رژیم به طور قاچاق از ایران در چمدانها خارج میگردند برای پرداخت رشوه های کلان به مقامات آرژانتینی و اطفاء حریق بکار میروند.
در هفتهٔ اخیر هزاران نیروی تازه نفس از شیعیان هزاره های افغانی و شیعیان پاکستانی و بسیجیها به سوریه تزریق گردید که احتمالاً بخشی از« دلارهای چمدانی» نیز برای پرداخت این هزینه ها و بخشی دیگر نیز برای حوثی های یمن که رژیم برای به کرسی نشاندن آنها انرژی زیادی گذاشته است صرف شده اند.
نخستین مشکل رژیم صفوی حاکم بر ایران در یمن؛ وضعیت فاجعه بار اقتصادی آن کشور است و حوثی های یمن مانند سایر مزدوران رژیم در لبنان و سایر نقاط دنیا؛ هزینه های سنگینی را بر دوش اقتصاد ورشکستهٔ رژیم خواهد گذاشت. مشکل دوّم رژیم مسئلهٔ «باب المندب» است که از نظر مصر یک نقطهٔ استراتژیک بشمار میرود و اخیراً نیز فرمانده نیروی دریایی ارتش مصر به حوثی ها (در واقع به رژیم صفوی) در رابطه با باب المندب اولتیماتوم داده است که در صورت اشغال سواحل باب المندب؛ ارتش مصر وارد معادله خواهد شد. در هفته های اخیر نیز؛ پیامهای اشک تمساحی رژیم برای کشته شدن سربازان مصری در صحرای سینا؛ نوعی عشوه خرکی در همین زمینه بود (مانند پیشنهاد مالی به حکومت اردن در اواخر دورهٔ احمدی نژاد) که این عشوه ها خریداری نداشت.
لذا یمن باتلاق دیگری است که رژیم اسلامی ایران به آن فرو رفته است و بیرون آمدن از این باتلاق گذشته از هزینه های کمر شکن آن؛ بسیار سخت و جنبهٔ حیثیتی برون رفت از باتلاق یمن؛ کمتر از شکست در سوریه و لبنان نخواهد بود. چراغ سبز عربستان سعودی برای ورود عمیقتر رژیم صفوی به ماجرای یمن؛ کشانیدن شکار؛ به شکارگاه بود و رژیم رفته رفته به عمق آن پی خواهد برد.
مذاکرات هسته ای؛ مشکل دیگری است که رژیم با آن روبروست و نتیجهٔ آن هرچه که باشد؛ به جز خفت و خواری بیشتر ؛ چیزی برای رژیم به ارمغان نخواهد آورد. زیرا تمامی محاسبات رژیم در رابطه با تولید سلاح هسته ای؛ نه تنها غلط از آب در آمده؛ بلکه حتی در صورت نگاهداشتن چند هزار سانتریفوژ؛ اورانیومی برای غنی شدن در اختیار ندارند و ادا و اطوار تعلیق غنی سازی؛ تنها ظاهر امر است و دلیل اصلی آن عدم وجود اورانیوم کافی برای غنی سازی است و یکی از شرایط مهم مذاکرات نیز خروج آن از ایران و یا تبدیل ذخایر اورانیوم غنی شدهٔ موجود رژیم به آلیاژهای غیر قابل بازیافت میباشد. مرکز غنی سازی فردو که هزینه های سنگینی بر گردهٔ مردم ایران گذاشته است؛ طبق این شرایط باید به طور کامل و برای سالیان دراز (حد اقل ۱۵ سال) تعطیل شود.
با مرور تمامی ماجراهای اتمی رژیم؛ از ابتدا تا لحظهٔ کنونی؛ آنچه که در ذهن تداعی میشود؛ «خط دفاعی ماژینو» فرانسه است که پس از سالها طراحی و هزینه های ساخت آن؛ آلمانها بدون گذشتن از خط ماژینو؛ خاک فرانسه را اشغال نمودند (آلمانها خط ماژینو را دور زدند). «خط ماژینو» دست نخورده باقی ماند و فردو و نطنز نیز دست نخورده و بدون حتی یک حملهٔ هوایی فتح شده اند. اقتصاد رژیم بمباران شده است و مانورهای نظامی «پیامبر اعظم»؛ حتی به درد طراحی بازیهای رایانه ای نیز نمیخورند.
رژیم که از حملات هوایی ائتلاف به رهبری آمریکا به نیروهای داعش احساس شادی میکند تمامی دست آوردهای پس از شکست بزرگ حکومت شیعی عراق از نیروهای داعش را به دروغ به قهرمانان قلّابی سپاه پاچاهارداران نسبت میدهد؛ تا بتواند به عوامفریبی در میان نیروهای روحیه باخته اش ادامه دهد. امّا نیروهای داعش در خاک افغانستان سبز شدند و نخستین عملیات ضد شیعی آنها با گروگان گرفتن ۳۰ نفر از افراد «هزاره های شیعهٔ افغانستان»؛ آن هم درست در حاشیهٔ مرزی ایران و افغانستان؛ باعث تولید رویاهای پریشان برای الاغ فرزانه خواهد شد. حال باید دید که با آن ۳۰ نفر چکار خواهند کرد.
نبرد برای آزادی موصل که قرار است از بهار سال آینده آغاز شود و از هم اکنون وعدهٔ پیروزی در آن هم از طرف منابع غربی و هم حکومت عراق داده میشود و ورود ناو هواپیمابر فرانسوی به خلیج فارس نیز بخشی از آمادگی برای نبرد موصل است؛ در صورت پیروزی این عملیات؛ نیروهای داعش در سوریه متراکم تر شده و به سمت عملیات گسترده تر در سوریه و مهاجرت به افغانستان و مناطق دیگر کشانده خواهد شد. دلیل اصلی تشدید نبردهای اخیر میان نیروهای بشار اسد و حزب الله لبنان و مخالفین مسلح در حلب و سایر نقاط سوریه و تزریق هزاران نیروی تازه نفس مزدور به سوریه از طرف رژیم صفوی حاکم بر ایران در روزهای اخیر؛ آماده شدن برای شرایط احتمالی پس از عقب نشینی داعش از موصل طراحی شده اند. خارج کردن استخوانهای پدر ترکهای عثمانی از سوریه نیز در همین راستا است و همهٔ اینها نشانه های این امر هستند که در ماههای آینده سوریه به زمین گداخته و جویهای خون تبدیل خواهد شد.
مدتهاست که نیروهای داعش در عراق بی تحرک شده اند و در «کوبانی قهرمان» نیز با دادن کشته ها و زخمی های زیاد روحیهٔ جنگاوری خود را باخته اند و رفتار ترکهای عثمانی نیز نشان میدهد که چندان به آیندهٔ داعش در موصل امیدوار نیستند. زیرا نبرد موصل با آنچه که نیروهای ائتلاف تا کنون انجام داده اند؛ فرق کیفی و کمّی بزرگی خواهد داشت. لذا نیروهای داعش ۳ راه بیشتر در پیش رو ندارند؛ یا باید بدون درگیری عقب نشینی کنند که این امر به خاطر شهرتی که داعش به هم زده است؛ یک شکست مفتضحانه خواهد بود و این عقب نشینی باید از هم اکنون آغاز شده باشد و یا باید در تدارک نبردی که نتیجهٔ آن «نه سیخ بسوزد و نه کباب» باشد و با فدا کردن بخشی از نیروهای خود و یک نبرد آبدوغ خیاری به سمت سوریه عقب نشینی کنند. راه سوم اینکه پراکنده شده و برای زمینگیر کردن ارتش عراق به عقبه های لجستیکی و مراکز پشتتبانی هوایی نیروهای اعتلاف حمله کنند (حمله به طرحهای عملیاتی). تسخیر شهرک البغدادی در عراق توسط نیروهای داعش ظاهراً در همین راستا است و داعش احتمالاً در فکر حمله به نیروهای آمریکایی در پایگاه هوایی در نزدیکی آن شهرک است. اگر راه سوم برگزیده شده باشد؛ نیروهای داعش هم اکنون در حال پراکنده شدن هستند.
پیروزی در نبرد موصل؛ بیش از آنکه به نفع حکومت شیعی عراق باشد؛ به نفع کردستان عراق تمام خواهد شد.
نتیجه:
خوب؛ اینهمه سخن گفته شد؛ این نشان میدهد که ما نیاز به دانستن و پیشبینی حوادث آینده داریم و هر دو برای شخص من با ارزش هستند. امّا برای اینکه یک نیروی سیاسی باشیم؛ نمیتوان به «دانستن» و «پیشبینی» بسنده کرد و این؛ همهٔ داستان فرد و یا گروه سیاسی بودن نیست. مهم این است که آنچه را که میدانیم و آنچه را که پیشبینی میکنیم؛ خود نیز در آن نقش فعال داشته باشیم و یا در محاسبات سیاسی کاربردی خود از آنها استفاده کنیم و گرنه همه اش «حرف و حدیث» است. فرق تحلیلگر سیاسی با یک فرد و یا گروه سیاسی در همین امر نهفته است.
زمانی که یک خبر را میخوانیم؛ در واقع در انتهای ماجرا از آن مطلع میشویم؛ زیرا آنانی که ماجرا را ساخته اند؛ چه بسا ماهها پیش از اجرای مرحلهٔ نهایی آن که پس از اجرا شدن تبدیل به خبر میشود؛ از ما جلوتر هستند. آنها «ماجرا ساز» و ما «خبر خوان» هستیم. یک نیروی سیاسی باید هم «خبرخوان» و هم «تحلیلگر» و هم «ماجرا ساز» باشد و گرنه بهتر است که نباشد و یا حد اقل خود را فریب ندهد.
اگر زمانی احتمال حملهٔ نظامی به ایران از طرف غرب افزایش یافته بود و عده ای نیز از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند (میر فطروسها)؛ من بخشی از یکی از نوشتارها را که در همین رابطه بود در بالای صفحهٔ همین وبلاگ قرار دادم و آن را از بالای صفحهٔ وبلاگ تا کنون بر نداشته ام. زیرا همچنان خطر جنگ در داخل ایران توسط نیروهای بیگانه برطرف نشده است و بر افروزندهٔ واقعی جنگ مانند همان جنگ ۸ ساله؛ قوّادهای صفوی مسلک حاکم بر ایران هستند.
اکنون ظاهراً «مذاکرات بازی و توافق نهایی» در جریان است؛ امّا داعش یک نیروی ضد ایرانی و بسیار سیال و متحرک است.
تلاش ترکهای عثمانی در سرکوب کوبانی؛ نه تنها برای سرکوب شاخهٔ سوری «پ.ک.ک»؛ بلکه تسخیر نوار کردستان سوریه توسط داعش و ایجاد حلقهٔ تدافعی برای موصل از یک سو و نزدیکتر نمودن نیروهای داعش به نوار مرزی ایران بود. ارتش ترکهای عثمانی تنها نیرویی بود که میتوانست به طور مخفیانه نیروهای داعش را از طریق مرزهای ترکیه وارد آذربایجان غربی کند و گرنه نیروهای داعش به خاطر وجود دو لایهٔ دفاعی «شیعیان عراقی» و «کردستان عراق و ایران» امکان نفوذ به داخل ایران را نداشتند و ورود آنها از طریق آذربایجان غربی تنها مسیری بود که میتوانست از طرف سازمانهای نظامی و اطلاعاتی ترکهای عثمانی تسهیل شود.
امّا مرزهای شرقی ایران به خاطر سیاستهای «ضد سنّی» رژیم شیعیان صفوی؛ تا حدود زیادی استعداد و پتانسیل پیوستن بخشی از مردم سیستان و بلوچستان و خراسان به نیروهای داعش را پرورانده است و کافی است که این نفوذ صورت بگیرد و داعش بتواند چندین عملیات بزرگ و کوچک موفق و پر سر و صدا انجام دهد. بسیاری از مردم افغانستان به خاطر فقر مفرط پتانسیل تبدیل شدن به سربازان داعش را دارند. کثافتستان نیز خود لانهٔ طبیعی اوباشان سلفی - جهادی است. همهٔ این موارد؛ مرزهای شرقی ایران را بسیار خطرناک میسازد و برخلاف تصوّر بعضی ها؛ سپاه پاچاهارداران نخواهد توانست در برابر این یورشها مقاومت کند؛ زیرا یک نیروی رزمی نیست و فرماندهان و کادرهایش تا خرخره در کثافت فرو رفته اند. لذا نیروهای میهن پرست باید این خطر احتمالی را بسیار جدی بگیرند و به هیچ وجه فکر نکنند که «انشاءالله گربه است».
آنچه که در روابط بین المللی با رژیم انگلهای صفوی حاکم بر ایران میگذرد (تحریمها؛ مذاکرات؛ لبنان؛ سوریه؛ عراق و یمن) تنها میتواند رژیم را تضعیف کند و اگر مردم ایران نخواهند این رژیم را سرنگون کنند؛ به خودی خود سرنگون نخواهد شد و اگر نیروهای بیگانه بخواهند آنرا سرنگون کنند؛ تکرار ماجرای قادسیه خواهد بود و جایی برای هیچیک از ساکنین ایران در هیچ عرصه ای وجود نخواهد داشت. لذا نیروهای کاویانی؛ به همان اندازه که در فکر سرنگونی رژیم انگلهای صفوی هستند؛ باید به فکر ترویج آگاهی و ایجاد تشکلهای دفاعی در برابر بیگانگان نیز باشند. لذا اگر نیروهای پیشگامان کاویانی نتوانند در یکی از عرصه های دوگانهٔ نامبرده شده؛ موفق شوند؛ نه تنها بازی را خواهند باخت؛ بلکه چه بسا بخشهای وسیعی از ایران کنونی نیز از دست خواهند رفت.
بزرگترین بخش اقتصاد ایران؛ یک اقتصاد ملّی نیست و متعلق به اوباشان صنف انگلی و نیروهای نظامی و امنیتی آنهاست؛ لذا به آتش کشیدن این داراییها میتواند به عنوان سنگین ترین حملات نظامی در جهت خشکانیدن منابع درآمد رژیم و از بین بردن نهادهای مالی آنها به حساب آید. این چنین عملیاتهایی میتوانند قلب تپندهٔ رژیم را از کار بیندازد.
کژدم
به خاطر وقفه ای که در نوشتن و انتشار پیش آمده بود؛ نوشتار زیرین؛ حالتی گزارش گونه با نگاهی به گذشته و حال و آینده دارد.
چندی است که شاهد سخنان گهربار «خامنه لی» و بنا بر فرهنگ سال ۵۷ «پیامهای تاریخی امام» هستیم. گاهی می فرمایند که پذیرش قطعنامهٔ پایان جنگ ۸ ساله نشانهٔ خرد ورزی رژیم در دورهٔ خمینی بود یعنی جام زهری در کار نبود و همه چیز «خرد ناب» بود؛ تفسیر قرآن نیز از همین نوع است؛ گاهی برای تطهیر «نایب برحقّ» به دنبال خورانندگان زهر هستند و گاهی سر کشیدن تغار مدفوع؛ خرد ورزی نامیده میشود تا باز هم «رهبران فرزانه» از کثافتکاریهایشان تطهیر شوند. الاغ فرزانه گاهی میگوید که «نوبت ما هم میرسد و مانند روسها شیر گاز را به روی اروپا می بندیم» (در حالی که گاز ایران را سوسمارخواران میفروشند و ایران وارد کنندهٔ گاز است و خرید گاز ایران از سبد اروپا خارج شده است) و گاهی میفرماید : قال آخرین ولی فقیه: «تحریمها حتی با به نتیجه رسیدن مذاکرات برداشته نخواهند شد» و گاهی عدهّ ای را هل میدهد که بگویند: «حالا که اینطوری شد؛ با پوتین و رهبر چین جفتگیری راهبردی میکنیم!!!!». امّا کسی به خود جراًت نمیدهد که از «روسپی پیر خرفت فرزانه» بپرسد:
آخه مادر قحبه .... اگه قرار است که هم مذاکره کنی و هم «قُنبل» کنی و هم پروژهٔ «امام حسن» راه بیندازی و نتیجه اش هم تنها و تنها «خونریزی مقعد» باشد؛ اقلاً بالا غیرتاً بیا و مثل خمینی خوک تبار بگو که «گُه زیادی» خورده ای.
امّا این اعتراف به تنهایی کافی نیست و باید شامل هر آنچه که بر سر ایران آورده اید نیز باشد. دار و دستهٔ «امام حسن بنفش» و در رأس آنها «اکبر بهرمانی» میگویند که ویرانیهای دولت احمدی نژاد بسیار سنگین تر از زخمهایی بود که ایران در جنگ ۸ ساله برداشت. باز هم کسی نیست که به این روسپی زاده بگوید: مگر تو مادرقحبه نبودی که فرمانده جنگ بودی؟ مگر راه قدس را از کربلا نمیگذراندی؟ مگر «آمیا بازی» کار تو نبود که تا کنون میلیاردها دلار برای لاپوشانی اش به هر کثافت آرژانتینی رشوه داده اید؟ در عوض عده ای مادرقحبهٔ نوین میخواهند بگویند که اکبر بهرمانی تنها راه برای گشودن مشکلات است این طرف هم که بیایی؛ جنگ مصدق و محمد رضا پهلوی هنوز ادامه دارد و ارائهٔ اسناد گرانبها برای «پیروزی مردگان» همچنان بازار گرمی دارد و متاسفانه عدهٔ بسیاری همچنان این مزخرف بافی ها را به عنوان «دانش سیاسی» قبول میکنند؛ میدانید چرا؟
پاسخ: برای اینکه یا نان خون آلودشان به ادامهٔ حیات این رژیم بسته است.... و یا ... جلق سیاسی را «عین میهن پرستی» میدانند.
به عنوان مثال همین کرم مستراح (احمدی نژاد رکن رابعی) زمانی که در «اردبیل» بود؛ ناگهان مسجدی پیدا شد که «امام زمان» در آن مشاهده گردید..... مسجدی که تمامی پنجره هایش را پرده گرفته بودند و با شعبده بازی «نور و سایه ها»؛ بسیاری از «آریایی نژادان باهوش شیعه مسلک صفوی» را برای دیدن معجزهٔ «هزارهٔ سوّم» آن هم در شهر «اردبیل» که زادگاه تمامی این کثافتکاریهاست (تشیع صفوی) کشاندند ... و اینچنین بود که «احمدی نژادی که نظراتش به پفیوز فرزانه بسیار نزدیک بود»؛ پلّه های ترقی را تا انتخابات دروغین ریاست جمهوری طی کرد و هم اکنون نیز برای خودش دفتر و دستک و سینه چاکانی دارد که همگی به دنبال پیدا کردن «رکن رابع» در کوچه ها هستند؛ به امید آنکه «رکن رابع» آنها را به یک جای ویژهٔ «مهدی موعود» (عج) وصل کند تا بتوانند «نی» بزنند.
همهٔ «مهدی بازیها» و «کوروش بازیها»؛ تنها و تنها برای انتقال مراکز اصلی اقتصادی به نیروهای نظامی - امنیتی بود و پس از آنکه کارشان با احمدی نژاد تمام شد؛ سیفون را کشیدند و احمدی نژاد رفت به جایی که از همانجا بیرون آمده بود و نقّ و نقّ های احمدی نژاد نیز از زمانی شکل جدی به خود گرفت که احساس کرد میخواهند سیفون را بکشند.
«صفوی نوین» بر اریکهٔ قدرت اقتصادی تکیه داد؛ تا کسی نتواند از آن «حساب خواهی» کند. امّا این بازی استراتژیک؛ هم در عرصهٔ داخلی و هم عرصهٔ بین المللی ضربات سنگینی را بر پیکر رژیم وارد آورد و ناقوس آغاز روند شکست استراتژیک رژیم به صدا در آمد و این روند همچنان ادامه دارد.
اکنون پس از سالها گرفتن خمس از محل فروش «مواد مخدر و کالاهای قاچاق»؛ روسپی فرزانه ناگهان دلش از اینهمه «کالاهای قاچاق» به درد آمده و سرگیجه گرفته است. این سرگیجه زاییدهٔ دو علت است:
۱- دلارهایی که نیاز شدید به آن دارند و اقتصاد دلّالی و قاچاقچیگری سپاه پاچاهارداران آنرا به هدر میدهد.
۲- عشوه و کرشمه و چشمک به غرب؛ به این مفهوم که میخواهند دست سپاه پاچاهارداران را اندکی از اقتصاد کوتاه کنند تا در صورت توافق هسته ای راه برای سرمایه گذاران غربی باز شود. زیرا با حضور ۷۰ درصدی اوباشان امنیتی - نظامی در اقتصاد ایران؛ کسی حاضر به سرمایه گذاری کلان در ایران نخواهد شد.
امّا این حرفهای رهبر فرزانه را باید مانند نمایش نوه های کاکل زری اش در نمازجمعه به حساب آورد و هیچگونه پشتوانهٔ عملی ندارند و در حدّ سرگیجه های آخرین ولی فقیه باقی خواهند ماند. زیرا اینگونه در آمدها بخشی از زیرساختهای رژیم هستند.
ماجرای «آمیا» مانند یک زخم التیام نیافته نه تنها دهان باز کرده است؛ بلکه میتواند به یک ضربهٔ بین المللی سنگین بر دار و دستهٔ بهرمانی که در پی رسیدن به حاکمیت؛ پس از مرگ رهبر فرزانه هستند؛ به حساب آید. قتل دادستان آرژانتینی توسط فردی به نام «عباس حقیقت جو» (احتمالاً نام مستعار) یعنی همان شخصی که در همسایگی دادستان در آن هتل زندگی میکرده و ظاهراً یکی از پناهندگان جدا شده از دایرهٔ اطلاعاتی - امنیتی رژیم اسلامی؛ و در واقع یک نیروی عملیاتی فعال در آرژانتین بوده است نه تنها ماجرا را به نفع رژیم تغییر نخواهد داد؛ بلکه میتواند آتش زیر خاکستر را شعله ورتر نماید. بخشی از دلارهایی که طبق گفتهٔ عناصر رژیم به طور قاچاق از ایران در چمدانها خارج میگردند برای پرداخت رشوه های کلان به مقامات آرژانتینی و اطفاء حریق بکار میروند.
در هفتهٔ اخیر هزاران نیروی تازه نفس از شیعیان هزاره های افغانی و شیعیان پاکستانی و بسیجیها به سوریه تزریق گردید که احتمالاً بخشی از« دلارهای چمدانی» نیز برای پرداخت این هزینه ها و بخشی دیگر نیز برای حوثی های یمن که رژیم برای به کرسی نشاندن آنها انرژی زیادی گذاشته است صرف شده اند.
نخستین مشکل رژیم صفوی حاکم بر ایران در یمن؛ وضعیت فاجعه بار اقتصادی آن کشور است و حوثی های یمن مانند سایر مزدوران رژیم در لبنان و سایر نقاط دنیا؛ هزینه های سنگینی را بر دوش اقتصاد ورشکستهٔ رژیم خواهد گذاشت. مشکل دوّم رژیم مسئلهٔ «باب المندب» است که از نظر مصر یک نقطهٔ استراتژیک بشمار میرود و اخیراً نیز فرمانده نیروی دریایی ارتش مصر به حوثی ها (در واقع به رژیم صفوی) در رابطه با باب المندب اولتیماتوم داده است که در صورت اشغال سواحل باب المندب؛ ارتش مصر وارد معادله خواهد شد. در هفته های اخیر نیز؛ پیامهای اشک تمساحی رژیم برای کشته شدن سربازان مصری در صحرای سینا؛ نوعی عشوه خرکی در همین زمینه بود (مانند پیشنهاد مالی به حکومت اردن در اواخر دورهٔ احمدی نژاد) که این عشوه ها خریداری نداشت.
لذا یمن باتلاق دیگری است که رژیم اسلامی ایران به آن فرو رفته است و بیرون آمدن از این باتلاق گذشته از هزینه های کمر شکن آن؛ بسیار سخت و جنبهٔ حیثیتی برون رفت از باتلاق یمن؛ کمتر از شکست در سوریه و لبنان نخواهد بود. چراغ سبز عربستان سعودی برای ورود عمیقتر رژیم صفوی به ماجرای یمن؛ کشانیدن شکار؛ به شکارگاه بود و رژیم رفته رفته به عمق آن پی خواهد برد.
مذاکرات هسته ای؛ مشکل دیگری است که رژیم با آن روبروست و نتیجهٔ آن هرچه که باشد؛ به جز خفت و خواری بیشتر ؛ چیزی برای رژیم به ارمغان نخواهد آورد. زیرا تمامی محاسبات رژیم در رابطه با تولید سلاح هسته ای؛ نه تنها غلط از آب در آمده؛ بلکه حتی در صورت نگاهداشتن چند هزار سانتریفوژ؛ اورانیومی برای غنی شدن در اختیار ندارند و ادا و اطوار تعلیق غنی سازی؛ تنها ظاهر امر است و دلیل اصلی آن عدم وجود اورانیوم کافی برای غنی سازی است و یکی از شرایط مهم مذاکرات نیز خروج آن از ایران و یا تبدیل ذخایر اورانیوم غنی شدهٔ موجود رژیم به آلیاژهای غیر قابل بازیافت میباشد. مرکز غنی سازی فردو که هزینه های سنگینی بر گردهٔ مردم ایران گذاشته است؛ طبق این شرایط باید به طور کامل و برای سالیان دراز (حد اقل ۱۵ سال) تعطیل شود.
با مرور تمامی ماجراهای اتمی رژیم؛ از ابتدا تا لحظهٔ کنونی؛ آنچه که در ذهن تداعی میشود؛ «خط دفاعی ماژینو» فرانسه است که پس از سالها طراحی و هزینه های ساخت آن؛ آلمانها بدون گذشتن از خط ماژینو؛ خاک فرانسه را اشغال نمودند (آلمانها خط ماژینو را دور زدند). «خط ماژینو» دست نخورده باقی ماند و فردو و نطنز نیز دست نخورده و بدون حتی یک حملهٔ هوایی فتح شده اند. اقتصاد رژیم بمباران شده است و مانورهای نظامی «پیامبر اعظم»؛ حتی به درد طراحی بازیهای رایانه ای نیز نمیخورند.
رژیم که از حملات هوایی ائتلاف به رهبری آمریکا به نیروهای داعش احساس شادی میکند تمامی دست آوردهای پس از شکست بزرگ حکومت شیعی عراق از نیروهای داعش را به دروغ به قهرمانان قلّابی سپاه پاچاهارداران نسبت میدهد؛ تا بتواند به عوامفریبی در میان نیروهای روحیه باخته اش ادامه دهد. امّا نیروهای داعش در خاک افغانستان سبز شدند و نخستین عملیات ضد شیعی آنها با گروگان گرفتن ۳۰ نفر از افراد «هزاره های شیعهٔ افغانستان»؛ آن هم درست در حاشیهٔ مرزی ایران و افغانستان؛ باعث تولید رویاهای پریشان برای الاغ فرزانه خواهد شد. حال باید دید که با آن ۳۰ نفر چکار خواهند کرد.
نبرد برای آزادی موصل که قرار است از بهار سال آینده آغاز شود و از هم اکنون وعدهٔ پیروزی در آن هم از طرف منابع غربی و هم حکومت عراق داده میشود و ورود ناو هواپیمابر فرانسوی به خلیج فارس نیز بخشی از آمادگی برای نبرد موصل است؛ در صورت پیروزی این عملیات؛ نیروهای داعش در سوریه متراکم تر شده و به سمت عملیات گسترده تر در سوریه و مهاجرت به افغانستان و مناطق دیگر کشانده خواهد شد. دلیل اصلی تشدید نبردهای اخیر میان نیروهای بشار اسد و حزب الله لبنان و مخالفین مسلح در حلب و سایر نقاط سوریه و تزریق هزاران نیروی تازه نفس مزدور به سوریه از طرف رژیم صفوی حاکم بر ایران در روزهای اخیر؛ آماده شدن برای شرایط احتمالی پس از عقب نشینی داعش از موصل طراحی شده اند. خارج کردن استخوانهای پدر ترکهای عثمانی از سوریه نیز در همین راستا است و همهٔ اینها نشانه های این امر هستند که در ماههای آینده سوریه به زمین گداخته و جویهای خون تبدیل خواهد شد.
مدتهاست که نیروهای داعش در عراق بی تحرک شده اند و در «کوبانی قهرمان» نیز با دادن کشته ها و زخمی های زیاد روحیهٔ جنگاوری خود را باخته اند و رفتار ترکهای عثمانی نیز نشان میدهد که چندان به آیندهٔ داعش در موصل امیدوار نیستند. زیرا نبرد موصل با آنچه که نیروهای ائتلاف تا کنون انجام داده اند؛ فرق کیفی و کمّی بزرگی خواهد داشت. لذا نیروهای داعش ۳ راه بیشتر در پیش رو ندارند؛ یا باید بدون درگیری عقب نشینی کنند که این امر به خاطر شهرتی که داعش به هم زده است؛ یک شکست مفتضحانه خواهد بود و این عقب نشینی باید از هم اکنون آغاز شده باشد و یا باید در تدارک نبردی که نتیجهٔ آن «نه سیخ بسوزد و نه کباب» باشد و با فدا کردن بخشی از نیروهای خود و یک نبرد آبدوغ خیاری به سمت سوریه عقب نشینی کنند. راه سوم اینکه پراکنده شده و برای زمینگیر کردن ارتش عراق به عقبه های لجستیکی و مراکز پشتتبانی هوایی نیروهای اعتلاف حمله کنند (حمله به طرحهای عملیاتی). تسخیر شهرک البغدادی در عراق توسط نیروهای داعش ظاهراً در همین راستا است و داعش احتمالاً در فکر حمله به نیروهای آمریکایی در پایگاه هوایی در نزدیکی آن شهرک است. اگر راه سوم برگزیده شده باشد؛ نیروهای داعش هم اکنون در حال پراکنده شدن هستند.
پیروزی در نبرد موصل؛ بیش از آنکه به نفع حکومت شیعی عراق باشد؛ به نفع کردستان عراق تمام خواهد شد.
نتیجه:
خوب؛ اینهمه سخن گفته شد؛ این نشان میدهد که ما نیاز به دانستن و پیشبینی حوادث آینده داریم و هر دو برای شخص من با ارزش هستند. امّا برای اینکه یک نیروی سیاسی باشیم؛ نمیتوان به «دانستن» و «پیشبینی» بسنده کرد و این؛ همهٔ داستان فرد و یا گروه سیاسی بودن نیست. مهم این است که آنچه را که میدانیم و آنچه را که پیشبینی میکنیم؛ خود نیز در آن نقش فعال داشته باشیم و یا در محاسبات سیاسی کاربردی خود از آنها استفاده کنیم و گرنه همه اش «حرف و حدیث» است. فرق تحلیلگر سیاسی با یک فرد و یا گروه سیاسی در همین امر نهفته است.
زمانی که یک خبر را میخوانیم؛ در واقع در انتهای ماجرا از آن مطلع میشویم؛ زیرا آنانی که ماجرا را ساخته اند؛ چه بسا ماهها پیش از اجرای مرحلهٔ نهایی آن که پس از اجرا شدن تبدیل به خبر میشود؛ از ما جلوتر هستند. آنها «ماجرا ساز» و ما «خبر خوان» هستیم. یک نیروی سیاسی باید هم «خبرخوان» و هم «تحلیلگر» و هم «ماجرا ساز» باشد و گرنه بهتر است که نباشد و یا حد اقل خود را فریب ندهد.
اگر زمانی احتمال حملهٔ نظامی به ایران از طرف غرب افزایش یافته بود و عده ای نیز از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند (میر فطروسها)؛ من بخشی از یکی از نوشتارها را که در همین رابطه بود در بالای صفحهٔ همین وبلاگ قرار دادم و آن را از بالای صفحهٔ وبلاگ تا کنون بر نداشته ام. زیرا همچنان خطر جنگ در داخل ایران توسط نیروهای بیگانه برطرف نشده است و بر افروزندهٔ واقعی جنگ مانند همان جنگ ۸ ساله؛ قوّادهای صفوی مسلک حاکم بر ایران هستند.
اکنون ظاهراً «مذاکرات بازی و توافق نهایی» در جریان است؛ امّا داعش یک نیروی ضد ایرانی و بسیار سیال و متحرک است.
تلاش ترکهای عثمانی در سرکوب کوبانی؛ نه تنها برای سرکوب شاخهٔ سوری «پ.ک.ک»؛ بلکه تسخیر نوار کردستان سوریه توسط داعش و ایجاد حلقهٔ تدافعی برای موصل از یک سو و نزدیکتر نمودن نیروهای داعش به نوار مرزی ایران بود. ارتش ترکهای عثمانی تنها نیرویی بود که میتوانست به طور مخفیانه نیروهای داعش را از طریق مرزهای ترکیه وارد آذربایجان غربی کند و گرنه نیروهای داعش به خاطر وجود دو لایهٔ دفاعی «شیعیان عراقی» و «کردستان عراق و ایران» امکان نفوذ به داخل ایران را نداشتند و ورود آنها از طریق آذربایجان غربی تنها مسیری بود که میتوانست از طرف سازمانهای نظامی و اطلاعاتی ترکهای عثمانی تسهیل شود.
امّا مرزهای شرقی ایران به خاطر سیاستهای «ضد سنّی» رژیم شیعیان صفوی؛ تا حدود زیادی استعداد و پتانسیل پیوستن بخشی از مردم سیستان و بلوچستان و خراسان به نیروهای داعش را پرورانده است و کافی است که این نفوذ صورت بگیرد و داعش بتواند چندین عملیات بزرگ و کوچک موفق و پر سر و صدا انجام دهد. بسیاری از مردم افغانستان به خاطر فقر مفرط پتانسیل تبدیل شدن به سربازان داعش را دارند. کثافتستان نیز خود لانهٔ طبیعی اوباشان سلفی - جهادی است. همهٔ این موارد؛ مرزهای شرقی ایران را بسیار خطرناک میسازد و برخلاف تصوّر بعضی ها؛ سپاه پاچاهارداران نخواهد توانست در برابر این یورشها مقاومت کند؛ زیرا یک نیروی رزمی نیست و فرماندهان و کادرهایش تا خرخره در کثافت فرو رفته اند. لذا نیروهای میهن پرست باید این خطر احتمالی را بسیار جدی بگیرند و به هیچ وجه فکر نکنند که «انشاءالله گربه است».
آنچه که در روابط بین المللی با رژیم انگلهای صفوی حاکم بر ایران میگذرد (تحریمها؛ مذاکرات؛ لبنان؛ سوریه؛ عراق و یمن) تنها میتواند رژیم را تضعیف کند و اگر مردم ایران نخواهند این رژیم را سرنگون کنند؛ به خودی خود سرنگون نخواهد شد و اگر نیروهای بیگانه بخواهند آنرا سرنگون کنند؛ تکرار ماجرای قادسیه خواهد بود و جایی برای هیچیک از ساکنین ایران در هیچ عرصه ای وجود نخواهد داشت. لذا نیروهای کاویانی؛ به همان اندازه که در فکر سرنگونی رژیم انگلهای صفوی هستند؛ باید به فکر ترویج آگاهی و ایجاد تشکلهای دفاعی در برابر بیگانگان نیز باشند. لذا اگر نیروهای پیشگامان کاویانی نتوانند در یکی از عرصه های دوگانهٔ نامبرده شده؛ موفق شوند؛ نه تنها بازی را خواهند باخت؛ بلکه چه بسا بخشهای وسیعی از ایران کنونی نیز از دست خواهند رفت.
بزرگترین بخش اقتصاد ایران؛ یک اقتصاد ملّی نیست و متعلق به اوباشان صنف انگلی و نیروهای نظامی و امنیتی آنهاست؛ لذا به آتش کشیدن این داراییها میتواند به عنوان سنگین ترین حملات نظامی در جهت خشکانیدن منابع درآمد رژیم و از بین بردن نهادهای مالی آنها به حساب آید. این چنین عملیاتهایی میتوانند قلب تپندهٔ رژیم را از کار بیندازد.
کژدم