۱۳۹۳ آبان ۴, یکشنبه

جنبشهای «به حاشیه رانده شدگان»

براستی اگر امروزمسیح ظهور کند و بخواهد دنیا را با «آتش تعمید دهد» و یا مهدی ظهور کند و بخواهد همه را قتل عام کند؛ چه کسانی سربازان آنها خواهند بود؟ پاسخ این پرسش را میتوانید در چهره های بسیجی ها و سپاه پاچاهارداران و جنگاوران و هواداران «داعش» و «بوکو حرام» و.... ببینید....... یعنی: «به حاشیه رانده شدگان».
کسانی که قادر نیستند در جهان امروز برای خود جایگاهی شریف بیابند و به ناچار به «حبل المتین اراجیفی که توسط شارلاتانها بافته شده است» می آویزند تا وعدهٔ بهشت برینشان با کشتار و غارت و چپاول دیگران به «عین الیقین» تبدیل شود.
اساساً داستان هر شورش و انقلابی بر «به حاشیه رانده شدگی» استوار است. همهٔ انقلابها همینگونه بوده اند؛ از «مانی»  و «مزدک»  تا «اوباشان و ویرانگران مسیحی شدهٔ ارتودوکس در اسکندریه» در ۱۶۰۰ سال پیش؛ از شورش اسپارتاکوس تا  جنبشهای مارکسیستی وجنبش «هیپی ها» و «پانک» ها و هواداران موسیقی «رپ»... همه و همه یا نتیجهٔ وعده های پوچ  «شارلاتانها» و یا تلاش «مصلحین اجتماعی» برای بهبود دردهای «به حاشیه رانده شدگان» هستند.
در دوران ورود به «جهان صنعتی» شاید بتوان «جنبش ماشین شکنی» در انگلستان؛ که «کارگران» براه انداختند را بارزترین و گویاترین نوع این جنبش در آغاز عصر جدید نامید؛ جنبش موجوداتی که با «ظهور ماشین» آینده ای تاریک در انتظار خود می دیدند و هرچند ناپخته؛ اما درست هم میدیدند.
اگرچه در دورانهای کشاورزی و دامداری؛ جنبش «به حاشیه رانده شدگان» مفهومی دیگر داشت و «انقلابیون» کسانی بودند که میتوانستند در آن سیستمهای  اقتصادی-اجتماعی جایگاهی شرافتمندانه داشته باشند و به جای «بردگانی که در معدن کار میکنند»؛ «انسان آزادی باشند که در همان معدن کارکنند». اما اکنون جامعه ای که «جامعهٔ انسانی» خوانده میشود به خاطر رشد سرسام آور دانش و تکنولوژی؛ در حال تولید هر چه بیشتر «به حاشیه رانده شدگان» است. اما داستان «به حاشیه رانده شدگی کنونی» با داستانهای «کهن» فرقی کیفی دارد.
تعریف موجودی به نام «انسان» نیز در گذشته های نه چندان دور؛ هرچند سطحی؛ اما تعریفی بسیار نزدیک به واقعیت «آن زمانی» زندگی اجتماعی بوده است. زیرا برای همه کس جایی و مکانی شریف وجود داشت؛ اما اکنون همه چیز به هم ریخته است و مسیر «گشایش بازی»(مانند گشایش بازی درصفحهٔ شطرنج)؛ نشان ازآینده ای بیمناک برای انسان نماها دارد. بسیاری از کسانی که آیندهٔ خود را در تحصیلات عالی میدیدند؛ اکنون پس از پایان پرتلاش آن دوره؛ به خیل «بیجا شدگان» میپیوندند. به یکی از دوستان میگفتم که در ۲۰ سال آینده این امکان وجود دارد که «متخصصین جرّاحی توراکس» شغل خود را از دست بدهند و تبدیل به «بقّال» و یا «سبزی فروش» شوند. زیرا با توجه به رشد تکنولوژی؛ جایی برای آنها نخواهد ماند و «ماشین» جای آنها را خواهد گرفت و بهترینهای آنها شاید تنها تبدیل به «اپراتور کامپیوتر اتاق جراحی» شوند و بقیه باید غاز بچرانند و یا به همان جاهایی که القاعده رشد میکند پناه برند تا به عنوان پزشکی ارزشمند شناخته شوند؛ یعنی جاهایی که هنوز طلایه های خورشید تمدن به آنجا نرسیده است (بیغوله ها). این یک شعار نیست و بسیاری از فارغ التحصیلان ایرانی میتوانند طلایه های طلوع خورشید را ببینند و البته منتقدینی نیز هستند که بگویند: در ایران این «بیجا شدگی»ها نتیجهٔ وجود «رژیم غارتگران صفوی مسلک» حاکم بر ایران است هرچند که این نظر انتقادی کاملاً درست است و حاکمیت ننگین شیعی بیش از آنکه به «متخصص» نیاز داشته باشد؛ به  سازماندهی «لشکریانی از بی جایان طبیعی» (عقب مانده های طبیعی) نیاز دارد و مراکز تولید مدارک «رسمی - قلّابی» نیز در دست آنهاست. اما وارد کردن این نوع از «بی جا شدگی  فرهیختگان» که در حاکمیت ننگین اسلامی بوجود آمده است از نوع «بی جا شدگی گالیله» در عصر تاریک حاکمیت انگلهای مسیحی در اروپاست و نمیتوان آنرا در یک تصویر بزرگ به عنوان «آنتی تز» مطرح نمود. زیرا در صورت سرنگونی رژیم انگلهای صفوی و بازگشت فرهیختگان به جایگاه مناسب خویش؛ این بار کسانی که اشغالگران این جایگاهها بوده اند؛ «بی جا» خواهند شد و یا باید به خاطر «کیفیت پایین طبیعی»شان (انسان نما) به درجات بسیارپایین و شغلهای سادهٔ قابل هضم در مغزشان روی آورند و چه بسا به خاطر وجود جمعیت زیاد؛ حتی از پیدا کردن شغل ساده نیز عاجز باشند و یا به خیل «دهانها وشکمهای مصرف کنندهٔ بی مصرف» بپیوندند.
این مسئله نه تنها از نظر «جامعه شناسی مبارزه» اهمیت بسیار زیادی دارد و به مبارزین نشان میدهد که با چه «طیفها و اقشار انگلی اجتماعی» روبرو خواهند بود؛ بلکه تعداد نفرات لشکریان دشمن تازی پرست را نیز به مبارزان نشان میدهد؛ و از سوی دیگر یکی از معضلات مهم در ساختن ایرانی «بدون اقتصاد انگلی» است که در آینده با آن روبرو خواهیم بود. مگر آنکه کسانی سکّان رهبری را بدست گیرند که تنها میخواهند «صورت مسئله» را پاک کنند و «انگلها» را با وعدهٔ «تأمین امنیت» آنها به خود جذب کنند (مانند رضا پهلوی قرآن فروش)؛ در این صورت بهتر است که هیچ حرکتی نشود؛ زیرا آنچه که باید زدوده شود؛ پابرجا خواهد ماند. ما در ایران به «اصلاحات» نیاز نداریم؛ بلکه به یک انقلاب و تغییر تمامی معادلات نیاز داریم و گرنه کاری از پیش نخواهد رفت؛ همانگونه که نه با رضا شاه و نه با محمد رضا پهلوی پیش نرفت. زیرا از نظر من؛ مشکل ما این نیست که به به یک کشور «ظاهراً در حال توسعه» مانند «برزیل» و یا «کرهٔ جنوبی» تبدیل شویم و جایگاه ایران همان «منطقهٔ تحت نفوذ» باقی بماند که ۱۴۰۰ سال است همینگونه بوده است. لذا تعداد شغلهای انگلی و نفرات مشغول به کار در آنها و نان خورهای جانبی آنرا بشمارید؛ تا آمار دقیق دشمنان ایران بدست آید و بر اساس آن تعداد گلوله ها و خشابها و نارنجکهای خود را بشمارید.
حال بیایید به غرب نگاه کنید. در یک تصویر بزرگ خواهیم دید که عوامل زیادی در «به حاشیه رانده شدگی»  در کشورهای غربی دخالت دارند؛ اما  تنوّع عوامل؛ نه تنها اصل قضیه را به زیر سوال نمیبرد؛ بلکه وجود آنرا به شدّت تأیید میکند و ابعاد گستردهٔ این پدیده را نمایان میسازد.
۱- اکثر آنهایی که به کشورهای غربی مهاجرت میکنند در نهایت خود را در پایین ترین سطوح اجتماعی میبینند و به خاطر فرهنگ عقب مانده و عدم وجود مهارتهای لازم شغلی نمیتوانند در آن جوامع جذب شوند و حرکتهای ضد اجتماعی آنها نهایتاً به عمیقتر شدن «به حاشیه رانده شدگی» می انجامد و خوراک آماده ای برای جذب شدن در سازمانهایی هستند که استراتژی آنها سرمایه گذاری بر روی «انگلها»ست و به سادگی با اندکی آسمان و ریسمان بافی آنها را شکار میکنند.
۲- «انگلهای طبیعی» شانسی برای زندگی شرافتمندانه در دنیای کنونی را ندارند؛ اما رویای آنها «داشتن زندگی شرافتمندانه» است که توانایی ورود به آنرا ندارند. لذا با یک ترفند سادهٔ روانشناسانه و آسمان و ریسمان بافی میتوان آنها را به کثیفترین کارهای ملکوتی (از روی میل باطنی) واداشت(مانند داعش - حماس- حکومت ننگین صفوی حاکم بر ایران - اخوان المسلمین و یا کلیساها و سخنوران زبردست و شارلاتان مسیحی). زیرا یک «انگل» توانایی محاسبهٔ هماهنگی میل باطنی و توانایی های واقعی خود با  ساختار اجتماعی را ندارد و به سادگی میتوان «بهشت آرزویی» آنها را در «ضدیّت با جامعه» به «عین الیقین» تبدیل کرد.
چه وعده ای بهتر از اینکه: کسانی که کمتر از «گاو و خر» هستند؛ ناگهان «امیران» شوند.

سرمایه گذاری بر روی «انگلها» یک «بیزینس جهانی» است.

اگر در کشورهای پیشرفته؛ بتوان پدیدهٔ «به حاشیه رانده شدگی» را شامل بخشی رو به گسترش در آن جوامع به حساب آورد؛ در سایر نقاط جهان این پدیده «کلیت وجودی یک کشور» را شامل میشود. کشورهایی مانند ایران و سوریه و عراق و اردن و بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیای میانه و جنوب آسیا را باید به «اصحاب کهف» تشبیه نمود که در خوابی سنگین فرو رفته اند (ناهماهنگی با روند جهانی). لذا از گردونهٔ هستی خارج هستند و زمانی نیز که بیدار شوند خود را در برهوت حیرت خواهند یافت. خواب سنگین امروزین آنها؛ بیرون رفتن کامل از گردونهٔ جامعهٔ جهانی  در فرداها را به ارمغان خواهد آورد. تصور اینکه ایرانیان روزی چشم باز کنند و ببینند که همان نقشی را در جامعهٔ جهانی دارند که بیغوله ای به نام «بورکینا فاسو» در زمان کنونی دارد شاید یک زنگ خطر پر صدا باشد؛ اما کیفیت شنوایی گوش نیز عامل دیگری است. به همین دلیل بیدار شدن کاری بسیار سخت و در بیشتر موارد غیر ممکن است و حتی دیدن نمونه ها نیز گاهی نمیتواند کمک چندانی بکند. ایرانیانی که به سن و سال من هستند؛ ترکیهٔ عثمانی را در پیش از فاجعهٔ ۵۷ به خوبی به یاد دارند که کشوری بسیار فقیر بود؛ اما با ظهور حاکمیت ننگین شیعی در ایران؛ آرام آرام رشد کرد و اکنون حال و هوای امپراطوری عثمانی را در سر میپروراند. اما ایرانیان همچنان به رسم دیرینه باید سبزیجاتی را که با آب فاضلاب مستراح تولید میشوند نوش جان کنند و بگویند: «به به... هیچی نمیتونه جای مزّهٔ سبزی ایرانی رو بگیره».... باید فرآورده های شیری شان با «صابون نخل داروگر» مخلوط شود تا مزهٔ «خامه و شیر طبیعی پر چرب ایرانی» را بدهد.
زمانی که رهبر احمق رژیم ننگین صفوی حاکم بر ایران؛ استراتژی رسیدن به ۳۰۰ میلیون جمعیت را مطرح میکند؛ تنها افقی که نمایان میشود؛ ظهور دهها میلیون «تن فروش شیعه» و «معتاد شیعه» و «اوباشان شیعه» و شغلهای شریف مربوط به این پدیده هاست که توسط  انگلهای قم و سپاه پاچاهاردارن توانمند اسلام بر روی آنها سرمایه گذاری شده و مدیریت خواهند شد. ماجرای «تجارت مواد مخدّر» به جایی رسیده است که در قارهٔ آمریکا دست کمی از «داعش» ندارد. براستی چه کسانی اکثریت مشتریان «مواد مخدر» را تشکیل میدهند؟ پاسخ واضح تر از آن است که تکرار شود..... «به حاشیه رانده شدگان».
شاید بخشی از به حاشیه رانده شدگی نتیجهٔ تبعیضهای سیاسی و مذهبی و قومی باشد که نتیجهٔ آن در نهایت به همانجایی ختم میشود که «به حاشیه رانده شدگی طبیعی» به آن میرسد؛ یعنی «زندگی در حاشیه».
امّا مسئله این است که «حاشیه» «لامکان» نیست؛ بلکه «جایی تعریف شده» با فرهنگی خاص است. همهٔ به حاشیه رانده شدگان در یک احساس مشترکند و آن اینکه خود را «مظلوم و تحت ستم» میدانند و این دیگران هستند که آنها را به این روز انداخته اند؛ اما این احساس تنها بر بخشی صدق میکند که با وجود داشتن تواناییها؛ «جایگاه شایسته» از آنها دریغ شده است؛ اما بقیهٔ آنها کسانی هستند که جایگاه اجتماعی-اقتصادی طبیعی آنها شاید همانی است که در آن قرار دارند و چه بسا حتی شایستهٔ آن هم نیستند.

کژدم

۱ نظر:

  1. kajdoume garami ba dorood. mikhastam faghat beguyam ke negahi be IQ motawasete keshwar-ha dar Internet byandazid. ma iraniha hatta az osmani-ha niz aghab-tar hastim. ba in chizi ke man mibinam wa in acid-pashiha wa wakoneshe ba-azi az mardom ba aab-pashiha be onwane shookhi ba khanom-ha hamehe omid khod ra az dast dade-am. shayad 90% mardome iran be darde haman goluleh wa kheshab-hayi mikhorand ke shoma neweshtid. in khoone-del ra ke shoma mikhorid man khoob mifahmam. pirooz wa sarfaraz bashid.

    پاسخحذف