۱۳۹۲ اسفند ۲۲, پنجشنبه

به حاشیه رانده شدگان

در سلسله مقالات «گفتگویی از نوعی دیگر»؛ به آغاز عصر نوینی اشاره کرده ام که آنرا بزرگترین بحران سیاسی-اجتماعی-اقتصادی قرن ۲۱ میتوان نامید و این بحران؛« بحران به حاشیه رانده شدگان» و «بحران باز تعریف انسان» است.
وبسایت BBC نوشته ای در این رابطه منتشر نموده است که خوانندگان گرامی را به مطالعهٔ آن فرا میخوانم.
هرچند که این مقاله به عمق فاجعه راه نمی برد؛ اما حتی نگریستن به این فاجعه حتی در سطح نیز قابل تأمل است. این نگاه سطحی میتواند گشایشی برای نگاههای عمیقتری باشد و من تلاش داشتم که در این سلسله مقالات؛ این فاجعهٔ بزرگ را بازگشایی کنم و اکنون در حال نوشتن بخش پایانی آن هستم.
از خوانندگان گرامی میخواهم که مقالهٔ مندرج در BBC را بخوانند.


کژدم

۲ نظر:

  1. ك‍ژدم گرامي
    خود شما در اين پيش گفتار به موضوعي مهم اشاره نموده ايد و آن "آغاز عصر نوين" است و اين وقايع را بزرگترين بحران سياسي-اجتماعي-اقتصادي عصر ناميده ايد.
    اين وقايع نشان مي دهد كه جهان در حال پوست اندازيست و در اين پوست اندازي اقتصاد رل بسيار مهمي را ايفا ميكند. به عبارتي تلاش در جهت رسيدن به تعادلي اقتصادي در جريان است.
    آنچه كه مشخص است نابرابري اقتصادي به عنوان بزرگترين محرك اين وقايع عمل ميكند و فساد اداري و مالي حكومتها نيز شعله ها را فروزانتر.
    در تمامي هشت كشوري كه در مقاله بي بي سي نام برده شده بطور كلي نابرابري شديد اقتصادي و مافياهاي عظيم مالي بر زندگي مردم آن سامان سايه انداخته و عملا حكومتها نيز تبديل به عامل پاسداري از اين سيستم شده اند.
    وليكن اين مورد فقط در كشورهاي كمتر توسعه يافته روي نميدهد بلكه حتي اعتراض به تبعيض اقتصادي و نابرابري در كشوري چون آمريكا نيز در قالب جنبش وال استريت خود را نشان ميدهد.
    به نظر ميرسد كه تعريف دولت در حال دگرگونيست و دولتها ديگر قادر به حفظ نظم موجود و به نفع عده اي خاص نيستند. در قرن گذشته نيروي نظامي و تكنولوژي نظامي سبب قدرتمندي كشورها و اهميت آنها در سطح جهاني ميگرديد وليكن امروزه قدرت اقتصادي و در دست داشتن اهرم هاي اقتصادي لازم به سيطره جهاني دولتها كمك ميكند.
    ايدئولوژي هاي قرن گذشته و تعاريف قديمي از دموكراسي و رابطه دولت و ملت در برابر واقعيتهاي اقتصادي رنگ ميبازد و جنبش ها و طغيان هاي مورد بحث قبل از اينكه بر خواستهاي اجتماعي و سياسي تاكيد نمايند بر خواستهاي اقتصادي تاكيد دارند.
    نه تزهاي سوسياليستي به مفهوم كلاسيك آن و نه تزهاي ليبرالي كه اساسا بر مبناي اقتصاد بنا شده اند قادر به جوابگويي به اين نيازها نيستند و حال چه برسد به ايدئولوژي هاي ديني كه اصلا درك درستي از جهان كنوني ندارند.
    منتظر هستم تا ديدگاههاي شما را بدانم وليكن بر اين عقيده ام كه جهان بسوي نوعي سوسيال-دمكراسي جديد گام ميگذارد كه در آن نقش دولتها فقط به كنترل توزيع ثروت و ارائه خدمات اجتماعي محدود خواهد شد.
    نه ليبراليسم به مفهوم مطلق و نه ماركسيسم به معناي كلاسيك قادر به ارائه راه حل لازم نيستند وليكن ممكنست كه تلفيقي از اين دو به مانند آن چيزي كه در آلمان و كشورهاي اسكانديناوي شاهد هستيم بتواند تا حدودي جوايگوي خواسته ها باشد.
    به هرحال قرن بيست و يكم قرن استيلاي اقتصاديست و بالطبع در اين پوست اندازي بسياري چيزها عوض خواهد شد وليكن آنچه كه مشخص است در روابط اجتماعي و اقتصادي به سمت برابري بيشتر و كم كردن فاصله هاي درآمدي در حركت است.

    پاسخحذف
  2. درود کژدم گرامی، کاش این بحث گفتگویی از نوعی دیگر را ادامه می‌دادید. گرچه که با تحولاتی که در حال حاضر در جریان است فرصت نوشتن در مورد بحثهای کلی را برایتان کم خواهد کرد. هضم اولیه این مباحث برای من سخت بود ولی هنوز می‌توانید به سوالاتی در این بحثها بپردازید که بسیار کاربردی خواهد بود.
    چیزی که من دنبال آن بودم این بود که چطور می‌شود در جامعه‌ای که مملو از به حاشیه رانده شدگان است، کودکی را تربیت کرد که حداقل تاثیر را از اطراف بگیرد. گرچه در مقاله‌های شما اینطور برداشت کردم که به ذات خود فرد برمی‌گردد. ولی بهرحال جامعه بزرگسال نیز وظایفی در قبال تولید این نسل نو دارند که باید تشریح شود. در غیر اینصورت سی سال بعد هم جامعه پر از این کرمها خواهد بود. بزرگسالان در مراحل رشد این فرد چه وظایفی دارند؟ آیا باید او را به حال خود بگذارند یا برنامه خاصی باید پیگیری شود؟
    آریو

    پاسخحذف